در 28 آذر همان سال دانشجویان دانشگاه تهران، در اعتراض به انقلاب سفید شاه، دست به تظاهرات زدند، این حرکت و درگیریهای پس از آن، به تعطیل شدن دانشگاه انجامید. درسهای حوزه علمیه قم، در هماهنگی با دانشجویان انقلابی تعطیل شد، یعنی آیت الله منتظری با دعوت مدرسین و روحانیون سرشناس، درخواست کرد که روز بیست و هشتم آذر، به عنوان همدردی با دانشگاه، حوزه نیز هم زمان تعطیل شود. بدین سان ایشان میکوشید تا وحدت بیشتری به روح مبارزه بخشیده شود.
به دنبال این تعطیلی، تصمیم گرفتم که به دیدن استاد خود آیت الله حاج سید احمد امامی ـ که مرد فاضل و مورد توجه و عنایت مردم اصفهان و از روحانیون طراز اول آن
شهر بود ـ بروم. آقای امامی چه در دوران خفقان و چه پس از آن، منبری نرفت که نام آقای خمینی را نبرد، ایشان همواره مقید بود که در درسهای فقه و اصول، به هر مناسبتی، یکی دو بار از امام خمینی با تجلیل یاد کند. گاهی اوقات درس خود را به اسلام، الگوی اسلامی، ائمه اطهار و پیغمبر میکشانید، تا نهضت امام را مطرح سازد.
آن روز که نزد آقای امامی رفتم، ایشان فرمود که ظهر برای ناهار خدمتشان برسم. از این رو دعوت استادم را پذیرفته و نزد ایشان رفتم، سرگرم گفتوگو شدیم. از هر دری سخنی به میان آمد، تا این که آقای امامی، خوابی را که دیده بود، برایم تعریف کرد. ایشان فرمود: «خواب دیدم که بالای کوهی در نجف هستم، همراه من فردی شبیه به آقای خمینی بود، او در حال قرآن خواندن با صدای رسا بود. سپس گفت: تا این سید (امام) رشد نکند و دنیا این رشد را نبیند و چشم دنیا را خیره نکند، از دنیا نخواهد رفت».
درباره این خواب با بسیاری مشورت کرده و تعبیر آن را جویا شدم. پس از پرس و جوهای زیاد به این نتیجه رسیدم که آیت الله خمینی پیروز شده و چشم جهانیان را خیره خواهد کرد، دنیا ذلت خاندان پهلوی را به چشم خواهد دید. آن روز از اصفهان بازگشتم، اما آن خواب و تعبیر زیبا، تاثیری شگرف بر روحیه و ارادت من نسبت به آیت الله خمینی گذاشت.