در این مرحله از سفرم به عراق، ماموریت ویژهای بر عهدهام بود. از این رو ملزم شده بودم که تنها باشم، در حالی که من از تنهایی وحشت داشتم. از طرفی میباید کسی همراهم باشد، که اگر دستگیر شدم، یا حادثهای پیش آمد، ماموریت را او ادامه دهد، و یا دستکم در جریان کار باشد. سرانجام آقایان منتظری و ربانی را متقاعد کردم، که باید فرد مورد اعتماد و امینی را همراه خود داشته باشم. پس از بررسیهای بسیاری که داشتم، آقای سید محمد احسانی را انتخاب کردم. ایشان سببساز سفر پیشین من به نجف شده بود، و از طرفی در این زمینهها تجربههای خوبی داشت و در عین حال مورد اعتماد بود.
به منزلش رفتم. گفتند که ایشان در قم نیست و به زادگاهش زواره اردستان رفته است. بیدرنگ عازم زواره شده، و به منزل پدرش حاج آقاحسین احسانی ـ که از معتمدین زواره بود ـ رفتم و سراغ پسرش را گرفتم، اما او در زواره هم نبود. پدر آقای احسانی اگرچه اهل علم و روحانی نبود، اما مطالعات بسیاری در تاریخ داشته و با روحانیون مانوس بود، طلابی که برای امر تبلیغ به آن منطقه میرفتند، در منزل او اقامت میگزیدند.
ناگزیر بیدرنگ به قم بازگشتم، و دوست دیگرم، یعنی آقای شیخ محمد املایی را برای همراهی انتخاب کردم، او از طلاب فعال و مبارز حوزه علمیه قم بود. وقتی به او پیشنهاد کردم، پذیرفت. سپس بلیط اتوبوس گرفتیم و به سوی آبادان حرکت کردیم، مسیر اتوبوس از شهر اصفهان بود، وقتی به اصفهان رسیدیم، راننده گفت: «حدود دو ساعت در اینجا توقف خواهیم داشت». فرصت مناسبی برای ما پیش آمده بود.
یک تاکسی دربست برای رفت و برگشت در مسیر اصفهان ـ درچه گرفتم، تا با پدر و مادرم و نیز اقوام دیدار و خداحافظی بکنم. وارد منزل شدم، پدرم خواب بود و مادرم نیز به خانه خواهرش رفته بود. پدرم از خواب بیدار شد و ماجرا را به او گفتم. چون میباید به سرعت به عراق رفته و باز گردم، فرصت زیارت مادرم نصیب نشد. ناچار برایش پیغام گذاشتم و راهی اصفهان شده و از آنجا به سمت آبادان حرکت کردیم.
به آبادان که رسیدیم، مانند سفر پیشین، با هماهنگی و سفارشِ آیتالله قائمی به قاچاقبرها سپرده شدیم. در آنجا متوجه شدم، که جناب حجت الاسلام والمسلمین، آقای سید حسن مصطفوی، به همراه یکی از اخویها در کاروان حضور دارد. او از عالمان وارسته و عارف به شمار آمده و بیشتر اساتید به ایشان علاقمند بودند.
یک شب در نخلستانها ماندیم. سپس به وسیله قایق از آب عبور کردیم و وارد شهر بصره شدیم. این بار از بیراهه نرفته و از جاده اصلی بصره، خود را به نجف رساندیم. در نخستین فرصت به زیارت حرم امیرالمومنین علیه السلام شتافته و سپس به زیارت رهبر انقلاب آیتالله خمینی و حاج آقا مصطفی مشرف شدیم.