مدرسه دیگری در شهرری به دستور آقا الله بروجردی، و در زمان ایشان تاسیس شده بود، مدیریت آن مدرسه علمیه را آیت الله لالهزاری بر عهده داشت. من پیش از این در دوران مرجعیت مرحوم آقای بروجردی یک سالی در این مدرسه تحصیل کرده بودم.
یادم هست که در آن زمان، خبری پخش و در مدرسه فیضیه نیز اعلامیه آن نصب شد که در جنب حرم حضرت عبدالعظیم، مدرسهای با برنامههای جدید شروع به کار کرده و از طلاب در سطوح لمعه، قوانین، رسائل و مکاسب و کفایهاز طریق آزمون ثبتنام میکند. شماری از طلاب، از جمله بنده به آن مدرسه رفته و در آزمون شرکت کردیم. من در شمار قبولشدگان بودم. از این رو اثاثیه حجره را جمع کرده و به تهران و شهرری منتقل شدم.
حدود یک سالی در آن مدرسه بودم. آقایان شیخ غلامرضا رضوانی، شیخ محمد آل اسحاق، توسلی خراسانی، شیخ محمد امامی کاشانی و نیز آقای لالهزاری ـ که مدیر مدرسه بود ـ در آنجا تدریس میکردند. از آقای شیخ ابراهیم امینی برای تدریس در آن مدرسه دعوت شد که ایشان برای مدت کوتاهی آمده و تدریس کردند. ظاهرا به دلیل اختلاف نظر و سلیقهای که با مدیریت آن داشتند، نتوانستند به تدریس ادامه دهند. از این رو به قم بازگشتند. چون با آقای امینی همشهری به حساب میآمدیم، یک روز آبگوشت سادهای ـ که چندان گوشتی نداشت و همهاش نخود و لوبیا بود ـ تهیه کرده و ایشان را برای ناهار دعوت نمودم. آقای امینی آمد و بدون اینکه به روی خود بیاورند، مشغول خوردن شدند، اما من بسیار احساس شرمندگی داشتم. در واقع وضع مالی خوبی نداشته و نتوانسته بودم آبگوشت پرگوشت و پرچرب فراهم کنم.
من در آن مدرسه از شاگردان ممتاز بوده و خوب درس میخواندم. بعد از مدتی، امتحانی از ما گرفتند و من رتبه اول راآوردم. آقای لالهزاری طی جلسهای از من تجلیل کرده و به من جایزه داد. این مدرسه به دلایلی نتوانست چندان رونق بگیرد؛ زیرا به تدریج نه طلاب ماندند و نه اساتید ماندگار شدند. من هم دیگر نتوانستم در آنجا بمانم. از این رو، دوباره جهت ادامه تحصیل به قم برگشتم. این دوران مصادف با سالهای آخر عمر پربرکت آقا الله بروجردی بود. از آن پس به طور کلی این مدرسه تعطیل شد و اکنون هم اثری از آن نیست.