از جمله خاطرههایی که یادکرد آن خالی از لطف نیست، سالگرد کودتای 28 مرداد است. 28 مرداد 46 بود، ماموران داخل زندان، درصدد برگزاری مراسم سالگرد کودتا و جشن سقوط دولت دکتر مصدق و بازگشت شاه بودند.
یک روز صبح دیدم که آقایان سرگرم تخلیه یک وانتبار از هندوانه، بیسکویت و شیرینی و این گونه چیزها هستند. سپس سراغ زندانیها آمدند و به هر کدام یک بسته دستمال کاغذی، یک هندوانه بزرگ، یک جعبه بیسکویت و یک جعبه دیگر ـ که ظاهراً شیرینی بود ـ و کارتی که عکس شاه روی آن به چشم میخورد، دادند.
آن روزها آیت الله منتظری، برنامه روزانهشان این بود که صبحها پیادهروی کنند. دور تا دور حیاط زندان قزل قلعه درخت بید بود، ایشان در این فضا صبحها نرمش میکردند. در این هنگام ایشان میبینند که این اقلام را داخل بند میبرند تا میان زندانیها توزیع کنند. ایشان میپرسند: اینها دیگر چیست؟ امروز که روز ملاقاتی نیست. اینها از کجا رسیده است؟ یکی از استوارها ـ که سرگرم کار پخش خوراکیها بود ـ جواب میدهد: مگر خبر ندارید؟ آیت الله منتظری میفرماید: خیر مگر چه خبر است؟ استوار جواب میدهد: امروز 28 مرداد است؛ روز آزادی ایران، روز نجات ملت!
آقای منتظری که قدم میزدند، گفتند: ما که این چیزها از گلویمان پایین نمیرود.
اینها را بدهید به هر کسی که میخواهد بخورد، ما که نمیخواهیم، دوستان ما هم نمیخورند. بدین سان ضمن اینکه ایشان خودش را از جشن کودتای 28 مرداد جدا کرد، تکلیف هم برای دوستان دیگر زندانی مشخص شد. دوستان مبارز مذهبی در زندان، در واقع یک حزب مشخص بوده و مسلم بود که آنان، این هدایای حکومتی را نمیگرفتند. گفتنی است که سخن آقای منتظری در زندان، زبان به زبان به همه زندانیان سیاسی رسید. برخی از زندانیهای سیاسی ـ مذهبی، که هنوز این خبر به آنان نرسیده و کالاها را برای آنان برده بودند که بخورند، به محض رسیدن خبر، وسایل را بیرون سلول گذاشتند و اعتنایی به آن نکردند.
سپس شخصی به نام آقای استوار جعفری آمد و به ویژه زندانیان مذهبی را تهدید کرد. او کسانی را که به دلیل پخش اعلامیه، و یا فعالیتهای کوچک دستگیر شده و چندان پیشینه مبارزاتی نداشته و یک سر در وحشت و اضطراب بودند، بیشتر میترسانید. استوار جعفری به آنان چنین میگفت: اگر این هدیهها را نگیرید، کارتان مشکلتر میشود. این هدایا برای بازگشت شاه به وطن، و نجات ملت و کوتاه شدن دست مصدق است.
با این همه هیچ کدام از زندانیهای مذهبی هدایا را نگرفتند. آقای منتظری به شوخی گفتند: رفقا اگر هدایای شاه را نگیرید، میاندازمتان زندان! دوستان زندانی میخندیدند و میگفتند: خوب اینجا که زندان است! ایشان جواب میدادند: زندان در زندان! آنگاه زندانیان میخندیدند.
در این میان، آنچه که برای من و دوستانم، و اساساً گروه مذهبیها شایان اعتنا بود، این بود که کمونیستها و تودهایها ـ که ادعای مخالفت با شاه و نظام شاهنشاهی را داشته و معتقد بودند که با شاه مبارزه کرده و میخواهند شاه را سرنگون کنند ـ همه این هدایا را گرفته و نوش جان کرده و کمترین مخالفتی با کودتای ننگین 28 مرداد و نظام شاه نکردند. بعدها آقای منتظری در دیدارهای خود فرمودند: بفرمایید! این آقایان کمونیستها هستند که مدعی مبارزه با شاه و استبداد بوده، و هر از گاهی هم میگویند:
ما با مذهبیها وجه اشتراک داریم و با روحانیون هدف واحدی داریم! چرا وقتی چشمشان به یک هندوانه افتاد، همه چیز را فراموش کرده و با زندانیان مذهبی هماهنگ نشدند؟ دست کم میتوان گفت که آنان در برابر نظام موجود، تسلیم هستند، یا ترسو هستند. باید بگویم که آنان نان به نرخ روز میخورند. در هر صورت مشخص است، که با ما مذهبیها کاملاً متفاوت هستند. به هر تقدیر، آقایان تودهایها، کمونیستها، و کسانی که ارتباطی با مسایل سیاسی داشتند، بیشتر هدایای سالگرد 28 مرداد را گرفتند. مثلاً یکی از کسانی، که از این هدایا استقبال کرد، همان مدعی مهدویت بود، یعنی آقای سید احمد حسینی قائناتی. ایشان، حتی حرفی یا واکنشی ـ که در مخالفت با شاه و حکومت او باشد ـ از خود بروز نداد. من یک نامهای از ایشان دارم که خطاب به شاه نوشته بود. او در آن نامه، زمان ظهور خودش را به شاه خبر داده بود.