آنگاه که آقای منتظری به حضرت عبدالعظیم آمد، یکی از پاتوقهای ایشان، حجرهای بود که من در مدرسه برهان داشته و هنوز آنرا تحویل نداده بودم. افزون بر ایشان، آقایان: قائمی، صهری و شیخ ابراهیم امینی هم به حجره من میآمدند. آقای منتظری گاهی هم نزد آقای شریعتمداری بودند. در هر حال در آن مدت، آقای منتظری نشستهای خصوصی با آقایان: نجفی؛ میلانی؛ خوانساری؛ خادمی ـ که از اصفهان آمده بود و قائمی ـ آبادان ـ و جلیلی ـ کرمانشاه ـ داشت و از آنان خواست که اعتراض و تقاضای خود را نوشته و امضا کنند.
در یکی از روزهایی که آقای منتظری مهمان من بود، از حجره بیرون رفت و گفت: «قصد دارم که به باغ ملک بروم». یعنی همان اقامتگاه آقای شریعتمداری. ایشان با دستهای از آقایان مهاجر قرار ملاقات گذاشته بود. روحانیونی که در حجره تشریف داشتند، از دعوت شدگان این نشست بودند، چون ساعت مقرر فرا نرسیده بود، هنوز در حال استراحت بودند. آقای منتظری در نظر داشت که پیش از آن ساعت به محل برسد.
ساواک ـ که ایشان را تحت نظر داشت ـ متوجه شده بود که او گرداننده چرخ
مبارزه است. سازمان امنیت شهر ری، در خیابان هلال احمر، و در نزدیکی باغ ملک قرار داشت. آنگاه که آقای منتظری مقابل ساواک رسید، ماموران او را گرفتند.
نشست مراجع در موعد مقرر تشکیل شد، اما تا شب خبری از آقای منتظری نشد. و چون متن اعلامیه مراجع در دفاع از امام خمینی، نزد آقای منتظری بود، بدون حضور او، نشست آنان هیچ فایدهای نداشت.
از آن پس خبر رسید که ایشان را تا شب نگاه داشته، و وقتی خیالشان در ارتباط با حرکت حمایتی از امام راحت شد، رهایش کردند، ایشان برای رعایت احتیاط از بازگشتن به مدرسه برهان هم پرهیز کردند. بعدها آقای منتظری تعریف کرد، که با ورود به اداره امنیت، ایشان را به یک اتاق بسیار گرم بردند. اتاق به اندازهای داغ بود که ایشان لباسهایشان را از تن درآورده و نفس کشیدن به سختی ممکن بوده است. او هرچه فریاد میزد، کسی اعتنا نکرد. پس از مدتی درب اتاق باز شد، تا یک لیوان اب خنک به ایشان بدهند. سرانجام پس از ساعتها شکنجه آقای منتظری را آزاد کردند، ساواک اعلامیه را نزد ایشان دیده بود که امضای دو، سه نفر از آقایان پای آن بود. از این رو آقای منتظری ناگزیر شده بود، که بگوید این اعلامیه در رابطه با آزادی آیت الله خمینی است.