مردم به روحانیون به ویژه سادات آنان علاقه و ارادت زیاد داشته و در میان دهها روحانی ـ که در سالهای 1310 تا 1347 در این مناطق زیستند ـ به آیت الله حاج سید نصرالله موسوی درچهای، ارادت و علاقه زائد الوصفی داشتند. هر کجا که وی قدم نهاد، قدمش را گرامی داشته و از او تبرک جستند. در مسائل زندگی و مشکلات اجتماعی و نیز در اختلافات محلی یا خانوادگی، سخن او را فصل الختام شمرده و سرپیچی از گفتههای او را گناه میدانستند. او در حل و فصل مشکلات مردم بسیار کوشا بود. مهمترین و بزرگترین اختلافات را نزد وی آورده، و او با بیان جذاب و رسا و موثری که داشت، حلال مشکلات بود. گاهی اوقات برای حل اختلاف، با آنکه چندین ساعت از نیمه شب گذشته بود، ایشان را بیدار کرده و برای رفع اختلاف و منازعه طلب کمک داشتند. ایشان هم با تواضع و استقبال با آغوش باز پذیرفته، و با نفس گیرایی که داشت، مساله به خیر میانجامید، گفتنی است که این احترام و ارادت، نسبت به فرزندان ایشان وجود داشت با اینکه از لحاظ سنی در ردههای پایینتر قرار
داشتیم. خاطرم هست که حیدر کاشی ـ کدخدای درچه ـ وقتی که متوجه حضور ما در جایی بود، به احترام ما تمام قد بلند میشد و ما شرمنده میشدیم. ایشان بزرگتر از ما بود و وظیفه احترام گزاردن بر عهده ما بود، چون ما کودک بودیم. حیدر کاشی کدخدا و همهکاره محل، فردی متین و باوقار بود. به یاد دارم که در دوران سربازگیری برای نظام وظیفه، برادران من از مصونیت خاص برخوردار بودند. ایشان مرتب به ماموران سفارش و تاکید داشت، که حریم فرزندان سید نصرالله را رعایت کنید، مبادا اسائه ادبی به آنان بشود. پس از او هم برادرش حاج عباس کاشی کدخدا شد، که او نیز مانند برادرش، متدین و نجیب بود. این دو برادر نه فقط به سادات، بلکه نسبت به عموم احترام گذاشته و بزرگواری داشتند.