تقریبا ورود من به حوزه علمیه قم، در اواخر سال 1334 و همزمان با اوج مبارزات فدائیان اسلام و شهادت رهبران آن بود. نواب صفوی، رهبر مجاهد این جمعیت اسلامی، به عنوان یک آرمانخواه اسلامی، حضور در عرصههای اجتماعی و سیاسی و مبارزه با استبداد، و در نهایت احیای حقوق و ارزشهای اسلامی و انسانی را رسالت و وظیفه شرعی و دینی خود میدانست. او بر پایه چنین تفکر و نگرشی توانسته بود رهبری یک تشکل سیاسی و نظامی، و در عین حال مذهبی را به دست گرفته و در تحقق اهداف و آرمانهای خویش از جان مایه گذارد.
به اعتقاد بسیاری از صاحبنظران سیاسی، اگر همیاری، همفکری و پشتیبانی
جمعیت فدائیان اسلام، از نهضت ملی نفت و دکتر مصدق در اوایل نهضت نبود، هرگز نهضت ملی نفت به پیروزی نرسیده و در همان مرحله نخست در نطفه خفه میشد. این جمعیت در میان طلاب و فضلای جوان نیز طرفداران بسیاری داشت. مرحوم آقای شیخ علی محصل ـ که از دوستان بنده بود ـ در آن زمان روش و برنامه شهید نواب صفوی را در مبارزه حقگرایانه دانسته و بسیار محترم میشمرد. یادم هست روزی که نواب همراه با دوستانش به شهادت رسیدند، خطاب به من چنین گفت: «آقای موسوی درچهای! چون ریشه و اصالت نواب از درچه شماست، حق آن است که روزگاری مجسمه نواب صفوی در آنجا نصب شود. سپس ایشان افزود: ای کاش من هم از یاران نواب بودم و برای احقاق حق به جوخه اعدام سپرده میشدم. نواب به راه حق رفت و به حق پیوست».