سال 1349 را با توکل به خدا و پناه بردن به او آغاز کردم، همچنان در مدرسه سجادی مشغول کار بودم. پس از مدتی، از سوی اداره آموزش و پرورش یک مدیر مسئول به مدرسه آمد تا کارهای اداری آن را انجام دهد. یعنی او برای اعتبار و قانونی بودن
کارنامههای تحصیلی دانش آموزان آمده و حق امضاء با او میبود.
مدیر مسئول معرفی شده، آقای سید جواد فیروزآبادی بود، او فردی متدین و از خانواده مرحوم فیروزآبادی مؤسس بیمارستان فیروزآبادی شهر ری بود.
ایشان بارها به رغم اینکه از سوی اداره آموزش و پرورش، مامور رسیدگی به امور مدرسه بود، در پی معلمان مبارز بود. روزی وی با یکی از معلمهای ما، به نام آقای ابوالفضل نجفی، بر سر موضوعی بحث و حتی پرخاش کرد، به گونهای که به کدورت بین آنها انجامیده و با هم قهر کردند.
از آن پس چند تن از ماموران ساواک به دفتر مدرسه آمدند، از ورود و برخورد آنان مشخص بود، که مسائلی مطرح است. من در حیاط مدرسه بودم، آنان در دفتر مدرسه از آقای سید جواد فیروزآبادی پرسیدند: آقای ابوالفضل نجفی در اینجا شاغل است؟ آقای فیروزآبادی جواب داده بود: بله. در واقع ماموران در صدد دیدن و دستگیری او بودند.
آن گونه که آقای فیروزآبادی تعریف کرد، ایشان آن روز آقای نجفی را دیده بود که به مدرسه آمده است. آقای نجفی بدون توجه به آقای فیروزآبادی سلام و احوالپرسی کرده بود، با این همه در آن لحظه، آقای فیروزآبادی به ماموران گفته بود: مثل اینکه آقای نجفی نیامده است. سپس گفته بود: ببینم سر کلاس هست یا خیر؟ ماموران امنیتی نسبت به مدیر مسئول آموزش و پرورش بدگمان نشده و با خیال راحت منتظر مانده بودند. از سوی دیگر آقای فیروزآبادی، به کلاس آقای نجفی رفته و به ایشان گفته که از سوی سازمان امنیت دنبال شما آمده و اکنون در دفتر نشستهاند. حال قصد داری که به ساواک رفته، یا اینکه فرار خواهی کرد؟ جالب این جاست که آقای فیروزآبادی، ایشان را راهنمایی کرده بود: اگر قصد فرار دارید از درب پایین، از پشت مدرسه بیرون بروید.
آقای نجفی راه دوم را پذیرفته و از درب منزل سرایدار، از مدرسه بیرون رفته و از دست ساواک نجات پیدا کرد.
این اقدام آقای فیروزآبادی، در نهایت بزرگواری و گذشت، و همراه با اصالت، در حالی انجام شد، که از آقای نجفی ناراحت بود، با این همه سر کلاس او رفته و جان ایشان را نجات داد. آقای فیروزآبادی درباره دوستان دیگر، مانند آقای محمد حسن حسنپور ـ که بعدها از اساتید تربیت معلم شهر ری شد ـ چنین بزرگواری را انجام داد. آنچه که ارزش کار ایشان را دو چندان کرد، بیگمان همان موقعیت شغلی ایشان بود. و گرنه ممکن بود انگیزه او آشکار گشته و برای خودش دردسرساز شود، ایشان به راستی و شجاعانه همواره بر خلاف رژیم عمل میکرد.