همه سعی ما در مبارزه با رژیم ستمشاهی، این بود که این شعله زبانه کشیده را همچنان زنده نگاه داشته، و نگذاریم آتش به سردی یا خدای نکرده به خاموشی بگراید. از این رو، از تمام مناسبتها بیشترین بهرهبرداری داشتیم. مجالس را بستر روشنگری سیاسی میساختیم. فاتحهخوانی، و یا سالگرد گرفتن برای یک شهید، در واقع یک ارزش بود، که به شفافسازی اوضاع جامعه و وضعیت مظلومانه مبارزان در زندانها کمک میکرد.
نفس کار این بود، که به هر حال مبارزه ادامه داشته باشد، حال در مجلس ختم، یا در زیر شکنجه، برای ما فرقی نداشت. بدینسان همواره با رژیم در حال اصطکاک بوده و همچنان به فعالیتهای انقلابی خود ادامه میدادیم. آری، چنین بود که حکومت یک بار
دیگر وارد عمل شد، و در تاریخ سیام تیر 1345، شبانه به مدرسه فیضیه هجوم آورد.
ساواک با بهرهگیری از تعطیلی درسهای حوزه علمیه قم؛ برای محو شعارهای سیاسی موجود در مدرسه فیضیه، و برداشتن تصویر آیتالله خمینی ـ که ما با تلاش بسیار آن را نصب کرده بودیم ـ به فیضیه حمله کرد. شکستن درب حجرهها، و پاره کردن عکسهای حضرت امام خمینی در حجرهها از جمله اقدامهای رژیم بود. از آن پس، مدرسه علمیه حقانی نیز از تاخت و تاز رژیم بیبهره نماند.
صبح روز بعد متوجه جریان هجوم وحشیانه شدیم. ناگفته نماند که این هجومها در حالی بود که آقایان منتظری و ربانی را با آن وضع دلخراش و نگران کننده دستگیر ساخته، و مدتها در زندان قزل قلعه بیآن که اجازه ملاقات داشته باشند، زندانی کرده بودند. طلاب به عنوان اعتراض، به بیخبری از وضعیت این دو بزرگوار، مرتب به منازل مراجع میرفتند. سرانجام آقای ابراهیم امینی، به عنوان نماینده حوزه علمیه، به ملاقات آنان رفت. پس از ملاقات، وضع آنان را بسیار اسفناک به تصویر کشید.
گفتنی است که با تلاش مراجع قم، وضعیت این دو بزرگوار در زندان بهتر شد؛ کمکم اجازه ملاقات به همسران و اقوام ردیف اولشان، مثل فرزند و خواهر و برادر داده شد.