مراجع و بزرگان قم، به پیشنهاد آقای خمینی به طور پیوسته نشستهایی داشته و پیرامون وقایع کشور و جنایتهای شاه مذاکره میکردند. نزدیک ماه محرم بود که آیت الله خمینی هیاتها و عموم مردم، به ویژه وعاظ و اهل سخن را به افشای خطاهای حکومت فرا خواند. ایشان به منبریها دستور داد که در سخنرانی خود رخدادهای کشور را بازگو کنند.
نزدیک عاشورای 42، طی جلسهای با حضور آیت الله خمینی و دیگر مراجع، تصمیم گرفته شد که چند تن از مراجع در عصر عاشورا از حضور انبوه جمعیت عزادار
در قم استفاده کرده، و در مدرسه فیضیه برای مردم سخنرانی کنند. چون در روز عاشورا، مردم از سراسر ایران در قم تجمع کرده و جمعیت فوق العادهای حضور خواهند داشت، دولت که از برنامه مراجع آگاه شده بود، ظهر عاشورا تانکها و نفربرهای پر از سرباز را بر سر چهارراهها و مناطق پر رفت و آمد قم مستقر کرد. مشاهده آنها ارعابآور بود. مردم و زائران متوجه شدند که رخداد بزرگی در راه است. از طرفی تقریبا تمام مردم قم باخبر بودند که در روز عاشورا مراجع در فیضیه سخنرانی خواهند داشت.
حضور ماموران مسلح در خیابانها، و حالت نظامی شهر سبب شد که مراجع خروج از خانه و نیز حضور در فیضیه را به مصلحت ندانند، هر چند دستهای از طلاب و کسبه آماده بودند، تا آقایان را در حرکت به سمت فیضیه همراهی کنند. از اینرو چند تن از عالمان چون آیت الله منتظری و آیت الله ربانی شیرازی ـ که رابط و هماهنگ کننده حضور مراجع در فیضیه بودند ـ به طلاب و مردم خبر دادند که با توجه به فضای حاکم بر شهر قم، آقایان مراجع مصلحت نمیدانند که در فیضیه سخنرانی کنند. از طرفی طبق اعلام قبلی، مردم قم باخبر شدند که آیت الله العظمی خمینی، بعد از ظهر روز عاشورا در مدرسه فیضیه سخنرانی خواهد داشت. دولت سعی کرد که از راههای گوناگون مانع سخنرانی آیتالله العظمی خمینی شود. اما ایشان در پاسخ به همه واسطهها و تهدیدها شجاعانه چنین اظهار داشت: «گفتهام صحبت خواهم کرد. باید به فیضیه بروم و صحبت کنم».
بدین سان خبر رسید که آیت الله خمینی آماده حرکت به سمت فیضیهاند. پس از این گروهی از مردم تهران، از جمله بارفروشان میدان امین السلطان، و مردم قم، از جمله کشاورزان جمکران مقابل منزل ایشان تجمع کرده، و منتظر خروج حاج آقا روح الله از منزل بودند. صحنه بسیار جالب؛ دیدنی و انقلابی بود. بعضی داس؛ برخی چوب دستی و گروهی هم بیل در دست داشتند، تا به هنگام خطر از مرجع خود دفاع کنند. در این شرایط بحرانی همه در هیجان بودند، چرا که در حال رفتن به مرکز انقلاب بودند.
هنوز در و دیوار مدرسه فیضیه گویای خاطره خونین روز شهادت امام صادق علیه السلام و رهروانش بود.
ناگاه چهره نورانیِ آقای خمینی، در میان کوچه درخشید. ایشان از منزل که خارج شد، موج صلوات؛ تکبیر و فریاد یا حسین و صدای گریه حاضران بلند شد. حاج آقا روح الله با قامتی رشید، درحالیکه تحت الحنک انداخته بود، بسیار مصمم و جذاب قدم برمیداشت. گویی که او عازم جبهه شهادت در راه حسین و برای حسین علیه السلاماست. شخصی که نزدیک آقا بوده و از خواص بود، به علامت عزاداری؛ قدری گل از تشت گل برداشت، و با اجازه ایشان به عمامه ایشان مالید.
صدای گریه و صلوات و تکبیر مردم معترض گوش فلک را کر کرده بود. آیت الله خمینی در حالیکه ارادتمندان و جاننثاران گرد او حلقه زده بودند، به طرف سواری که از پیش آماده شده بود، رفت. سقف آن اتومبیل متحرک بود. آقای خمینی تنها در صندلی عقب نشسته بود. به دلیل انبوه جمعیت، ماشین به کندی حرکت میکرد. ناگزیر راننده ماشین را خاموش کرد. از آن پس جمعیت ماشین را به پیش رانده و او فقط فرمان و هدایت ماشین را در دست داشت. در حقیقت آنچه ماشین را به حرکت درآورده بود نیرو و عشق مردم بود.
همه یقین داشتند، که آیت الله خمینی از تصمیمش بازنگشته و برای سخنرانی به فیضیه خواهد رفت، گرچه از زمین و آسمان قم آتش ببارد. در حالیکه حاج آقا روح الله آهسته آهسته به طرف فیضیه در حرکت بود، لحظه به لحظه به جمعیت افزوده میشد؛ بهطوریکه ماموران دولتی و حکومتی را کاملا وحشتزده ساخته بود. آنان سعی داشتند که در نظر مردم نباشند. مردم بیهیچ اعتنایی به طرف تانک و نفربرها پیش میرفتند.
آیت الله خمینی به مدرسه فیضیه وارد شد، و آنگاه به طرف جایگاهی ـ که روی سکوی درب جنوبی فیضیه و مقابل صحن کوچک حضرت معصومه علیها السلام بود ـ رفت. صحن فیضیه، بالکنها، ایوانها، روی درختها و پشت بامها جای خالی نداشت. مردم
بیشتر در حال خوف و رجا بودند. حجت الاسلام و المسلمین آقای علی اصغر مروارید، در حضور حاج آقا روح الله و خطاب به جمعیت چنین گفت: «آقایان توجه داشته باشید که اگر ماموری بلند شد و شعار بیجا داد و خواست مجلس را برهم بزند اطرافیان او موظف هستند او را ساکت و خفه کنند. کسی چنین تصوری را در ذهن خود نیاورد، که سرکوب خواهد شد». همه کسانی که آقای خمینی را از منزل مشایعت کرده بودند، و نیز هزاران نفر دیگر با هوشیاری تمام ناظر اوضاع بودند.
حاج آقا روح اللّه، پس از آقای مروارید، آغاز به سخن کرد، ایشان آن سخنرانی کوبنده و افشاگرانه و شجاعانه را ایراد کرد، که تفصیل آن در بسیاری از کتابها آمده است. سخنان ایشان چنان قاطع و دلسوزانه بود، که انسان را به یاد حدیث رسول اکرم درباره علی علیه السلامانداخت که:
«ضربه علی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین»؛ فضیلت ضربت شمشیر حضرت علی علیه السلام، در روز خندق برتر از عبادت تمام ساکنان زمین است.
ناگفته نماند، که گردانندگان برنامه سخنرانی در فیضیه، با پیشبینی اینکه ممکن است برای خدشهدار کردن سخنان آیت الله خمینی، برق قم را قطع کنند؛ چند باتری قوی آماده کردند، که از همان ابتدای سخنرانی آقای مروارید بلندگوها را با باتری به کار انداختند. گفتنی است که برق قم در آن ناحیه قطع شده بود. به هر حال سخنرانی در اوج و عظمت و به نیکوترین شکل به پایان رسیده و آقای خمینی به سلامت راهی منزل شد.