آنگاه که چشم ما به گنبد مولا علی علیه السلام افتاد، نفس راحتی کشیدیم، دشواریهای راه به پایان رسیده بود. با تشرف و زیارت حرم آن امام همام، بیگمان خستگیهای راه و سفر از تن و جان ما بیرون رفت، و احساس آرامش و معنویت به وجودمان حکم فرما گشت. هر کس به سراغ مکانی رفت. ما به مدرسه آیتالله بروجردی ـ که آن روزها کانون بیشتر ایرانیها بود ـ رفتیم. انگیزه دیگر این بود که آقای خمینی، شب برای نماز مغرب و عشاء به آنجا تشریف میآوردند. در آن مدرسه وارد حجره آقای علیان ـ که یکی از دوستان قدیمی ما در تهران و قم بود ـ شدیم.