حالا مرحله جدیدی از مبارزه بر ضد شاه آغاز شده بود، ما سرگرم چاپ و تکثیر مباحث فقهی ـ سیاسی امام خمینی در ارتباط با موضوع ولایت فقیه و حکومت اسلامی شدیم. روحانیون مبارز که همراهمان بودند، عبارتند از: آقایان سعیدی و هاشمی رفسنجانی.
پخش آن جزوهها همزمان در اصفهان و قم صورت گرفت. این اقدام تا اندازهای مشکلساز شد. برخی از طلاب مبارز در این عرصه دستگیر و روانه زندان شدند، میدانستم که از لحاظ موقعیت زمانی، صلاح نیست که با ساواک درگیر شوم، از این رو سعی میکردم که شرایط مدرسه را آرام سازم، تا به روند مبارزه صدمهای وارد نسازد.
در مسجد صدوق ـ که برادرم پیشنماز بود ـ هیات انصار الحسین مراسمی داشت. آقای هاشمی رفسنجانی چند بار در آن مراسم سخنرانی داشتند، سعی کردم که در آن سخنرانیها شرکت کنم. از طرفی بیم آن میرفت که مرا در آن مراسم شناسایی کنند، یعنی احتمال میدادم که ماموران برای اینکه مرا زیر نظر داشته باشند، به مدرسه رفت و آمد کنند. مراسم سخنرانی آقایهاشمی رفسنجانی هم زیاد به درازا نکشید، چون در آستانه ماه محرم و صفر، یعنی در اسفند 48 رئیس ساواک طی بخش نامهای به شهرستانها، گروهی از روحانیون مبارز، از جمله آقایان: هاشمی رفسنجانی، منتظری، طالقانی و سعیدی نیشابوری را ممنوع المنبر کرد. و بدینسان آقای هاشمی رفسنجانی دیگر نتوانست در آن مجالس منبر برود. بدین گونه یک سال مبارزاتی دیگر به پایان رسید؛ سالی آکنده از حادثه و درگیری، اما بیحبس و شکنجه و تبعید.