روز بعد قرار شد که به منزل آیت الله خمینی برویم، بعد از ظهر پنج شش نفر از آقایانِ مدرسه آقای بروجردی، همراه ما به منزل امام خمینی آمدند. آیت الله خمینی عصرها دیدار عمومی نداشتند. وقتی آیت الله منتظری وارد شدند، آقای شیخ حسن صانعیان جا بود. آقای صانعی آن روزها مسئول بیت آقای خمینی بود. آقای منتظری دیدند که
اگر تنها بخواهند نزد امام به اندرونی بروند، بیاحترامی به همراهان خواهد شد، از اینرو ایشان گفتند که حضرت آیت الله خمینی بیرون تشریف بیاورند شایستهتر است. بنابراین به وسیله آقای صانعی از آقای خمینی خواهش شد که اگر مانعی نیست حضرت عالی تشریف بیاورید. اگر هم مانعی هست، من خدمت برسم. چیزی نگذشت که حضرت آیت الله خمینی به همان اتاق مخصوصی که شبها دیدار عمومی داشتند، تشریف آوردند، تعارفها انجام شد، مدتی در حضور ایشان بوده و سپس بلند شدیم. آقای منتظری گفتند: مزاحم وقتتان نخواهیم شد. ایشان به اندرون رفتند و ما هم دنبال کارهای خود رفتیم. از روز بعد من سعی کردم در کلاسهای درس آیت الله خمینی حاضر شوم. سپس با آقای منتظری قرار گذاشتیم، که پس از درس به منزل آقای خمینی برویم. در منزل ایشان به اندرونی ـ که زیرزمین مانندی بود و محل مطالعه آیت الله خمینی ـ رفته، و شاید نزدیک یک ساعت و نیم آن جا بودیم. مدارکی را برای ایشان به صورت ویژهای به وسیله آقای حسن تهرانی جاسازی کرده و آورده بودیم. این مدارک، یک سری اطلاعات پیرامون مبادلات تجاری ایران و اسرائیل، کمکهای ایران به اسرائیل، و نیز قراردادهای تجاری ایران با اسرائیل بود، که آقای ربانی شیرازی و نیز آقایان دیگر به کمک عوامل نفوذی خودشان در دستگاههای دولتی جمعآوری کرده، و آقای تهرانی در یک کتاب به طرز خاصی جاسازی کرده بود. ساواک نتوانست محموله اطلاعاتی ما را تشخیص دهد، و ما با خیال آسوده آن را به نجف بردیم. هنگام تحویل دادن این مدارک به حضرت امام، آیت الله منتظری هم توضیحاتی که لازم بود، پیرامون مدارک یاد شده دادند. در میان مدارک، مجلهای بود، به نام خواندنیها، مجله دیگری هم آقای ربانی به دست آورده بود، که در آن مطلبی بود، از تجمعی در امریکا، با حضور سران برخی کشورها، تشکیل این مجمع برای قانونی کردن و تایید همجنسبازی در دنیا بود، در میان این سران شاه هم حضور داشت.
گفتنی است که در این مجله، گزارش کاملی از تشکیل مجمعی آمده بود، و عکس سران در آن به چشم میخورد. عکس شاه هم بود، بالای عکس شاه ضربدری برای
مشخص شدن خورده بود، اما به دلایل امنیتی چیزی نوشته نشده بود، من شنیدم که حتی مجله خواندنیها را در این ارتباط، یک شماره توقیف کردند، چون آبروریزی شد، بیدرنگ آزاد کردند.