در 24 دی ماه 1341، آییننامه رفراندوم انقلاب سفید تصویب شد. آیت الله العظمی خمینی، در پاسخ به استفتای گروهی از متدینهای تهران موارد غیر شرعی و غیر قانونیِ رفراندوم را بیان کرد. آیت الله خمینی در اعلامیه تند خود رفراندوم را محکوم کرده و در آن شش یا هفت دلیل آورد که این رفراندوم قانونی و شرعی نیست. ایشان حتی صریح اعلام کرد که شاه را اغفال کردهاند. در پی مبارزه امام خمینی، رژیم شاه برای شکستن اعتصاب مساجد فعالیتهایی را آغاز کرد.
از آن پس، شاه تصمیم گرفت که به قم برود. برای استقبال از او، از سوی دولت
طاق نصرتهایی در قم زده شد. برای هر کدام از این طاق نصرتها چند مامور گذاشته بودند، که به وسیله مردم و مبارزان نابود نشود. عالمان نگاه منفیِ شدیدی نسبت به این طاق نصرتها داشتند. یادم هست که آن روزها یکی از روحانیون، از دنیا رفته بود. آیت الله گلپایگانی در تشییع جنازه آن آقا شرکت داشتند. در مسیر حمل جنازه، یک طاق نصرت نیمه کاره قرار داشت. آقای گلپایگانی از زیر طاق نصرت عبور نکرده و به طرف پیادهرو رفته و از کنار آن گذشتند. این حرکت برای طلاب بسیار جالب بود، که آقای گلپایگانی حاضر نشدند، حتی در تشییع جنازه از زیر طاق نصرت شاه عبور کنند.
به هر حال طاق نصرتها با همه مراقبتی که از آنها میشد، از تهاجم گهگاه مبارزان در امان نبود. از جمله دو اقدام ناکامِ من و چند طلبه دیگر بود. با اینکه این اقدامها هیچیک به نتیجه نرسید، اما نقلشان خالی از لطف نیست. در یکی از شبها، من و چند نفر از طلبهها تصمیم گرفتیم، که یکی از طاق نصرتها را با این که مامور هم داشت، آتش بزنیم. ماموران نزدیک طاق نصرت نشسته و در حال چرت بودند. ما تازه وارد کار شدیم که آنان متوجه شده و ما را تعقیب کردند. ما سه نفری ـ من، آقای یزدانی و آقای مهدوی ـ به طرف مدرسه دارالشفا فرار کردیم. پاسبانی که پشت سر ما میآمد، من و آقای یزدانی را گرفت. آقای یزدانی از همشهریهای من و از یکی از دهات اطراف اصفهان بود.
ما با لحن ملتمسانهای به او گفتیم، حالا که طاق نصرت آتش نگرفته، تا برای شما مسئولیت ایجاد کند، ما را آزاد کنید تا برویم. پاسبان نگاهی به ما افکند و گفت که از طرف رودخانه سریع فرار کنیم.
بار دیگر با سه نفر از طلاب در صدد خرابکاری برآمدیم. ماموران ما را تعقیب کردند. درب منزل یکی از منازل کوچههای قم باز بود، ما بیدرنگ وارد آن خانه شدیم. زن صاحب خانه درب حیاط را بست و نزدیک به هفت ساعت ما را در خانه نگاه داشت. آنگاه دو دست کت و شلوار کهنه شوهرش را آورد، و ما پوشیدیم، تا
طلبگیمان مشخص نباشد. از خانه آن زن قمی بیرون آمدیم. دست بردار نبودیم، تا اینکه شاه وارد قم شد.
قمیها آدمهایی نبودند که به استقبال شاه بروند، اما جمعیتهایی از کارخانهها و ادارهها و موسسههای شهرهای اطراف به طور اجبار به قم آورده بودند. اطمینان دارم که اتوبوسهایی از کارگران کارخانههای تهران پر کرده و به قم آورده بودند. یکی از کارگرها نقل میکرد که بعضیها به بهانه دستشویی، یا نماز خواندن و آب خوردن از اتوبوسها پایین امده و فرار کردند. اما آنهایی که توانایی فرار نداشته یا بلد نبودند که فرار کنند، یا از حضور در مراسم استقبال بدشان نمیآمد، به مراسم استقبال از شاه رفتند. جمعیت استقبالکننده در قم از این گونه افراد بودند.
شاه سخنرانی مفصلی در قم کرد، که به هیچوجه در شان یک شاه نبود. او در آن سخنرانی از الفاظ رکیک و زشتی استفاده کرد و عبارتهایی مثل یک مشت ریشو و از این گونه اصطلاحات را برای انقلابیون بهکار برد. از سوی بزرگان روحانیت به ویژه از طرف حضرت آیت الله خمینی، اعلام شده بود که طلاب نه فقط در استقبال از شاه شرکت نکنند، بلکه آن روز حتی از منزل و مدرسه هم بیرون نیایند، تا به صورت سیاهی لشکر در نیایند.
طلاب هیچیک از خانهها و حجرهها بیرون نیامدند. تعداد انگشتشماری از آنان ـ که از روی کنجکاوی و کسب اخبار بیرون آمدند ـ با کت و شلوار شرکت کردند. البته ناگفته نماند، که پیش از ورود شاه زدوخوردهای پراکندهای، بین طلاب و ماموران دولت صورت گرفته بود. حالا دیگر کاملا در مسیر مبارزه با حکومت قرار گرفته و این مسیر مثل آهنربایی مرا به سوی خود کشیده بود.