از جمله توطئههای تفرقه افکنانه رژیم، توطئهای بود که در ارتباط با کتاب شهید جاوید شکل گرفت. آقای صالحی نجفآبادی در این کتاب، مباحث جدیدی نسبت به کتابهای دیگر مطرح ساخته بود. ایشان بر این باور بود که قیام امام حسین علیه السلام نه با هدف شهادت، بلکه با هدف اجرای احکام خدا و برقراری حکومت الهی شکل گرفت.
این نظرگاه واکنشهای گوناگونی را به همراه داشت، ساواک از این فرصت استفاده کرده و به آشوبی که تنگنظران پدید آورده بودند، دامن زد، آتش آن را چنان شعلهور ساختند که این ماجرا به صورت یک موضوع جنجالی روز در حوزهها در آمد. از این رو، مبارزان وارد عمل شدند، چون دیگر مشخص بود که ساواک از این کتاب به سود خود بهرهبرداری کرده و در صدد ایجاد جدایی بین مبارزان است.
روحانیون مبارز، با تجمع در بیت آیت الله گلپایگانی، خواستار توقف جنجالآفرینی درباره کتاب شهید جاوید شدند. حجج اسلام از تهران، برای پایان دادن به این جنجال به قم عزیمت کردند، گروهی از طلاب مبارزـ که در میان آنان گروه بسیاری از اساتید بزرگ نیز حضور داشتند، تجمع کرده و از آقایان: خمینی، منتظری، مشکینی پیرامون کتاب شهید جاوید دفاع کردند. افزون بر آن، هر چند روز یک بار، این تجمع در دفاع از آقایان در مدرسه فیضیه تشکیل گشته و شعارهایی هم داده میشد. به هر حال آنان خواهان توقف توطئه ساواک بر ضد نهضت و مبارزه با رژیم شدند.
آیت الله منتظری از مدرسین عالیقدر حوزه علمیه قم و مورد عنایت همه روحانیون بوده و تقریرات درس آیت الله بروجردی را در دوران ایشان نوشته بود و از طرف دیگر آیت الله ربانی شیرازی سردمدار مبارزه بودند، از این رو در ماجرای شهید جاوید همه نیروی سازمان امنیت بر تخطئه آقای منتظری متمرکز شد. در حقیقت شهید جاوید
مستمسک ساواک شده بود، زیرا نسبت به امام حسین علیه السلام علاقه داشته و جان نثار و عاشق سالار شهیدان هستند. رژیم از این کتاب به عنوان یک حربهای برای تخطئه آقای منتظری و به دنبال آن، آیت الله خمینی سود میجست، چرا که آقای منتظری یکی از سردمداران نهضت آقای خمینی بود. جوسازی بر ضد ایشان در حوزههای علمیه، بیگمان آسیب جدی برای آیت الله خمینی به همراه داشت و در نهایت نیز مبارزه زیر سوال میرفت.
از طرفی چون آیت الله منتظری در حد مرجعیت بوده و آیت الله ربانی هم از مدرسین عالیمقام حوزه بود، و در واقع، این دو بزرگوار دو پیکان اصلی مبارزه بودند، تخطئه آنان در اذهان مردم و حوزویان بهترین وسیله برای به انزوا کشاندن راه آیت الله خمینی بود. بنابراین کتاب شهید جاوید در آن روزها برای جوسازی رژیم بستر مناسبی شد.
صحنهسازیها شروع شد. برای آشوب بیشتر فریاد میزدند: ای وای، امام حسین علیه السلام از دست رفت، حتی به زنها گفتند که طلا و جواهرتان را بدهید، تا ما نیرویی منسجم ساخته و با کسانی که بر کتاب شهید جاوید تقریظ نوشتهاند، مبارزه کنیم. صحنهگردانها، در حقیقت همان واپسگرایانی بودند که سالها حضرت امام را آزار داده و در اندیشه منزوی ساختن اسلام ناب محمدی کوشیدهاند.
ناگفته نماند، آن اندازه که با آقایان: منتظری و مشکینی مخالف بودند، با خود نویسنده کتاب، آقای صالحی ـ که خود یکی از مبارزان و طرفداران آقای خمینی بود ـ مخالف نبودند، در حالی که آقایان: منتظری و مشکینی فقط بر کتاب شهید جاوید تقریظ نوشته بودند. مخالفان در نهایت، بیانیهای به نام جمعی از طلاب ـ که گروه اندکی بودند ـ منتشر کرده و به منزل برخی از آقایان رفتند، که متاسفانه با ملاطفت و آغوش باز آقایان روبهرو شدند.
دیگر بیش از این صبر جایز نبود، باید کاری صورت میگرفت، حال فرصتی که به دست دشمن افتاده بود، میباید از چنگ او درآورد، نخست در هر مراسم و مجمعی، از آیت الله منتظری، انقلاب، مبارزه و آیت الله خمینی دفاع کردیم.
گفتنی است که همان روز، در مجلسی آقای فلسفی اشاره کرده و فرمود: درباره امام زمان کتاب نوشتهاند، تا امام زمان را از صحنه خارج کنند، به داد امام زمان برسید، چرا به سراغ سوژههای دیگر رفتهاید؟ در حقیقت منظور آقای فلسفی این بود، که این آقایان دلشان به حال امام حسین نسوخته، بلکه مخالف آقای خمینی و مبارزه بر ضد نظام شاهنشاهی بوده و در حقیقت برای شاه دل سوزاندهاند!
علما و فضلا و طلاب، در جهت حمایت و دفاع از اهداف مبارزه، اعلامیهای به منظور همراهی با آیت الله خمینی و آیت الله منتظری و آیت الله مشکینی، در ارتباط با کتاب شهید جاوید منتشر کردند. ما سعی کردیم که این اعلامیه را در شهرها، به ویژه تهران و قم توزیع کنیم.
در آن روزها متوجه شدیم که آقای شیخ حسین لنکرانی به قم و نزد مراجع رفته، و مدعی شده که ایران امام حسین علیه السلام را از دست داد.
من به دلایلی چند بار به خانه ایشان ـ که در نزدیکی گلوبندک بود ـ رفته بودم، اما مساله خاصی از ایشان ندیدم، او شیخ لاغر اندامی بود که همیشه یک پایی، یعنی سرپا نشسته بود، قیافه و تیپ معمولی هم داشت. در همان روزها علامه امینی ـ صاحب الغدیر ـ فوت کرد. مجلس ختم بسیار با شکوهی در مسجد ارک، به همین مناسبت برگزار شد، که در آن مجلس شرکت کردم. سخنران آقای شیخ جواد مناقبی بود، او با آن حالت مهیج همیشگی خود فریاد زد: «امام حسین از دست رفت، به فریاد برسید، دستهای از مدرسان قم امام حسین را از ما گرفتند!».
شاید منظور آقای مناقبی، همان اعلامیهای بود که طلاب به طرفداری از آقایان منتظری و مشکینی نوشته و تکثیر کرده بودند. آقای مناقبی که از منبر پایین آمد، شیخ حسین لنکرانی پیش رفته و صورت او را بوسیده و سپس گفت: آفرین بر این
سخنرانی، تو با این کار، امام حسین علیه السلام را زنده کردی، طبیعی بود که ساواک از این موضوع به سود خود بهره میبرد. از طرفی گروهی با این مساله مخالف بودند، اما نمیتوانستند در آن فضای جنجالی کاری انجام دهند.
آن گاه من، همراه گروهی از دوستان مبارز هم سوگند شدیم که نقشههای ساواک در ارتباط با کتاب شهید جاوید را خنثی کنیم. در میان ما آیت الله شیخ صادق خلخالی، در خنثیسازی برخی از نقشههای ساواک نقش بهسزایی داشته و پیوسته این سو و آن سو در تلاش بودند. ما نیز هر کدام به سهم خود، حقیقت ماجرای کتاب شهید جاوید را برای کسانی که ناآگاه بودند، توضیح داده و از آقای منتظری و خط مبارزه دفاع کردیم.
من مخالفت با شهید جاوید را، در واقع مخالفت با آیت الله خمینی و آیت الله منتظری و مبارزه میدانستم، بنابراین کسانی که سنگ مخالفت با کتاب شهید جاوید را به سینه میزدند؛ از عمال ساواک دانسته و دشمن مبارزه به حساب میآوردم. در حقیقت مقاومت در برابر آنان را نوعی مبارزه میشمردیم و همه سعی خود را در جهت بیرون راندن دشمن از صحنه سامان میبخشیدیم.