در 22 دی ماه 1341، به مناسبت میلاد مسعود ولی عصر(عج)، جشن بسیار مفصل و باشکوهی از طرف طلاب و جمعی از مدرسین قم، در مسجد اعظم قم برگزار شد. طلاب برای هرچه باشکوهتر شدن این مراسم، سرمایهگذاری زیادی کرده بودند. تزئینات و آداب و رسوم در حد توان اجرا شده، و ظاهر جلسه باشکوه به نظر میآمد. به جز بزرگداشت این میلاد فرخنده، یک هدف دیگر هم در جشن دنبال میشد، و آن بهرهبرداری از این مجلس باشکوه برای تداوم مبارزه برضد حکومت بود.
پیشبینی کرده بودیم که بیشتر طلاب و اساتید و مدرسین قم، و همچنین گروههای گوناگون مردم قم، از اداری و بازاری در این مراسم شرکت خواهند کرد. چون فردای آن روز تعطیل عمومی بود، انتظار داشتیم که از شهرهای دیگر به ویژه تهران زوار بسیاری به قم مشرف شده و در این مراسم ـ که جنب حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام برگزار خواهد شد ـ حضور یابند. بنابراین فرصت بسیار خوبی برای افشای توطئههای حکومت بوده و میبایست با سخنرانی، چاپ و پخش اعلامیه و تراکت و سردادن شعار برای نیل به این هدف، تمام تلاش خود را صرف کنیم.
حضور عالمان بزرگ و مراجع تقلید به این جشن جلوه خاصی داده بود. حضور آیت الله خمینی ـ که پیشکسوت مراجع و رهبر مبارزه بود ـ به یاد ماندنی است. ورود باشکوه ایشان به مجلس به گونهای بود که مردم در شبستان مسجد اعظم و حیاط مسجد، همزمان متوجه شدند که آیت الله خمینی به جلسه تشریف آوردهاند. در این
هنگام صلواتهای پی در پی برای سلامتی ایشان فضای مسجد را تحت تاثیر قرار داد. برخی از مردم به ویژه طلاب به طرف دری که آیت الله خمینی از آن وارد شد، هجوم آوردند تا بار دیگر مرجع تقلیدشان را زیارت کنند.
آیت الله خمینی از درب جنوبی خیابان موزه، یعنی روبهروی مرقد آیت الله بروجردی وارد شبستان شده و نزدیک همان درب کنار آیت الله منتظری نشست. در این جشن باشکوه با برنامهریزی قبلی، روحانی مبارز و استاد دانشگاه آیت الله دکتر محمد صادقی سخنرانیِ بسیار جالبی ایراد کرد. ایشان نخست از توطئههای رژیم شاه برضد اسلام و مسلمانان ایران پرده برداشت، و آنگاه نقشههای شوم حکومت در مساله انجمنهای ایالتی و ولایتی را آشکار ساخت.
دکتر صادقی در ادامه سخنرانیاش، برنامه دولت در تضعیف روحانیت، و تصمیم آنان برای زیر سلطه قرار دادن روحانیت و حوزههای علمیه را تشریح کرد. ایشان گفت: «روحانیت شیعه و حوزههای علمیه از زمان شیخ طوسی مستقل و آزاد بوده، و هیچگاه زیر بار حکومتی نرفته و از این پس هم نخواهد رفت و از مکتب امام صادق علیه السلام حراست خواهد کرد.» وی که این سخنان را با حرارتی خاص و بیانی تند ایراد میکرد، گهگاه تاییدی هم از حاضران میگرفت.
ناگفته نماند که این بخش از سخنان او در اعتراض به پیشنهاد شاه بود، که گفته بود یک دانشگاه اسلامی در مشهد تاسیس شده و روحانیت شیعه همچون روحانیت اهل سنت، مرتبط با حکومت باشد. بالاخره او در پایان چنین اظهار داشت: «مرجع تقلید به
دلایل متعدد مورد احترام ویژه است. ما بنا به نظر مراجع تقلید، خاصه دستورها و فرمانهای مرجع بزرگ تقلید شیعه، حضرت آیت الله العظمی خمینی همچنان برای حفاظت از احکام الهی به پیش رفته و معتقدیم چون راهمان راه امام صادق علیه السلاماست، پیروزیم و دشمنان ما شکست خواهند خورد».
حاضران سراپا گوش بودند و هرگاه نام آیت الله خمینی از سوی گوینده مطرح میشد، یا کلمه مرجع تقلید، یا رهبر یا پیشوای مبارزان بر زبان جاری میشد، مردم ناخواسته روی زانوها بلند شده و چهره ملکوتی آیت الله خمینی را نظارهگر بودند.
سرانجام آقای دکتر صادقی در میان شور و هیجان حضار سخنرانیاش را به پایان برد و از منبر پایین آمد. وقتی که مردم در شبستان و داخل حیاط همه از جا برخاستند، افراد مبارز هم مشغول کار خود شدند. صدای مردم و سایر طلاب همنوا با مبارزان در حمایت از آیت الله خمینی، فضای مسجد را آکنده ساخت. در لابهلای صلواتهایی که برای سلامتی آیت الله خمینی فرستاده شد، شعارهای تندی هم برضد حکومت به گوش میرسید. همزمان تراکتهای بستهبندی شده از زیر قبا و عبا بیرون آمد، و در هوا پخش شد. فضا شبیه به یک باغ پردرخت در فصل پاییز شده بود. تراکتها مثل برگهایی ـ که از درخت جدا شده و پایین بیایند ـ در هوا جولان خوردند، اما مردم نگذاشتند این برگها برزمین بیفتند، آنها را در هوا شکار کردند.
مسافران تلاش بسیاری داشتند که شمار بیشتری اعلامیه جمع کرده و به عنوان سوغات قم همراه خود ببرند. ازدحام جمعیت در اطراف درب جنوبی بیشتر بود؛ چون آیت الله خمینی از این درب تشریف آورده و نزدیک همان درب نشسته بودند، خروج ایشان نیز از همین درب بود. از این رو طلاب و سایر گروههای مردم مایل بودند، که هم آقا را زیارت کنند و هم شعار دادنها بیشتر اطراف ایشان صورت گیرد.
ایشان از شبستان خارج شدند. ناگهان در دالان مسجد جنب مرقد آیت الله بروجردی در میان ازدحام طلاب و توده مردم و شعارهای پیدرپی مردم، آقا مکثی کردند و فرمودند: «آقای دکتر صادقی را بگویید بیاید». تامل حاج آقا روح الله برای
آمدن آقای صادقی بسیار چشمگیر بود، و مورد توجه همگان قرار گرفت. شماری از روحانیون گرد دکتر صادقی را گرفته و از ایشان به دلیل سخنرانی ارزندهاش تقدیر و تجلیل میکردند. وقتی به دکتر صادقی خبر دادند، که آیت الله خمینی بیرون از مسجد منتظر شما ایستادهاند، بیدرنگ راه را باز کردند که ایشان خودش را به امام برسانند. حاج آقا روح الله به او چنین فرمودند: «همراه من بیایید».
آقای دکتر صادقی همراه امام سوار تاکسی شده و به منزل ایشان رفت. آیت الله خمینی با این عمل درصدد بود که دکتر صادقی از سوی نیروهای دولتی دستگیر و بازداشت نشود، چرا که سخنرانی او برضد حکومت بسیار تند بوده و بازداشت او دور از انتظار نبود.
ما برای برنامهریزی این جشن چند منظوره ـ که در حقیقت یک منظور واحد بیشتر نداشته که آن هم تجلیل و تکریم و تعظیم احکام اسلامی بود ـ از چند روز پیش نشستهای گوناگون داشته و اعلامیهها و تراکتهایی هم تهیه کرده بودیم، که از آن جشن به بهترین شکل استفاده شود.
آن وقت ما یک دستگاهی سرهم کرده بودیم که شبیه وردنه نانواها بود؛ با یک لایه نرم شبیه ابر پوشیده شده بود. یکی از دوستان آن را از یک دستگاه استنسیل باز کرده بود. کاغذ استنسیل خریده و با قلمهای نوک تیز، مطالب را به شکل ریز روی آن نوشته، و سپس با آن دستگاه تراکتها و اعلامیهها را تکثیر میکردیم. افزون بر آن، یک شخصی دستگاه تکثیر استنسیل و تایپ داشت، که گاهی از آن استفاده میکردیم. اما دستگاه خودمان به لحاظ حجم و سرعت یک چیز دیگر بود.
برپایه برنامهریزی قرار بود در پایان مجلس و هنگام خروج حاضران از مسجد اعظم، چند نفر برای آیت الله خمینی شعار داده، و هم زمان چند تن اعلامیههای آماده شده را بین مردم پخش کنند. چند آدم زرنگ هم آماده بودند، که اگر در بیرون مسجد ماموران امنیتی کسی را دستگیر کرده و خواستند او را ببرند، به هر شکل ممکن، گرچه با زد و خورد مانع شوند. ناگفته نماند که ماموران هنوز به قدری جسور نشده بودند که
در مجامع عمومی و این گونه مجالس افراد را بازداشت کنند. همیشه در این گونه مجامع افراد را شناسایی کرده و سپس در پی دستگیری آنان بودند. اما اندک اندک گستاخ شده، و فکر کردند، که نمایش این بگیر و ببندهای سیاسی باعث رعب و وحشت شده و روحانیت از مبارزه دست برخواهد داشت. ماموران حکومت نمیدانستند که گستاخی آنان، سرانجام مردم و روحانیون را در ظلم ستیزیشان جسورتر خواهد ساخت.
هنگام برنامهریزی برای برگزاری مراسم، با دوستان قرار گذاشتیم که من و یکی، دو نفر دیگر از طلاب، اعلامیهها را به داخل مسجد اعظم برده و به موقع آنها را بین افراد از پیش تعیین شده توزیع کنیم، تا آنان در میان مردم پخش کنند. چند نفر هم وظیفه شعار دادن را برعهده گرفتند. بعد از پایان سخنرانی دکتر صادقی، من به سرعت بستههای اعلامیه را از قبا خارج ساخته و به افراد مورد نظر رساندم. با اینکه قرار بود کار من همین باشد، یک لحظه احساساتی شده و گفتم یک بسته را هم خودم بین مردم پخش میکنم. بنابراین شروع کردم به پرتاب کردن تراکتها در بالای سر مردم. در این میان صلاح دیدم که شعار ضد حکومت نیز بدهم، از این رو هم شعار داده و هم اعلامیه پخش کردم. تا حدودی برای برخی ماموران که لباس شخصی بودند، شناخته شدم. تا هنگامی که حاج آقا روحالله و دکتر صادقی سوار تاکسی شوند، به کارم ادامه دادم. آنان که تشریف بردند، سایر عالمان و مراجع و طلاب و گروههای دیگر مردم هم کمکم پراکنده شده و رفتند.