خدمت من در ژاندارمری بود و این فرصت خوبی بود که بین مردم روستاها بچرخم و عمق فقر و تبعیض و فساد را در اقصی نقاط محدودهِ خدمتی خود شاهد باشم. این مسائل باعث شد که کینهِ من نسبت به شاه زیاد شود. تا این که روزی من را به عنوان حلقه سوم محافظت شاه که به رامسر آمده بود، بردند. یک اسلحه «ام-یک» به من دادند. موقعی که شاه از هتل رامسر، کاخ خود خارج می شد، تصمیم گرفتم از همان جا او را بزنم. ولی با یک جابجایی از تیررس من خارج شد. ظاهراً محافظان شاه از این قضیه بو برده بودند، ولی چون عملا تیراندازی انجام نگرفت نتوانستند تشخیص دهند که چه کسی به طرف شاه نشانه گیری کرده است.
علی اَیّ حال، فکر می کنم هر جوان دیگری هم در معرض این مسائل قرار می گرفت و مقداری اهل فکر می بود، مطمئناً به همین نتایجی می رسید که بنده رسیده بودم. فکر می کردم که شاه نه تنها خاصیتی برای
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 20 مملکت ندارد، بلکه موجب ذلّت و خواری مملکت است.
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 21