درختی در زندان داشتیم که بچه ها اسمش را درخت امامزاده گذاشته بودند. بچه ها پول جمع کرده و یک میل گرد خریده بودند تا لباس هایشان را روی آن پهن کنند. عده ای بودند که از آن درخت بالا می رفتند و لباس پهن می کردند. این درخت ده متر طول داشت. یک دفعه می دیدیم بالای ده متری یک لباس آویزان است. کمی پایین تر یک نفر دیگر لباس آویزان کرده است. بچه ها به این درخت می گفتند: امامزاده؛ چون بچه های چپی به آن درخت دست نمی زدند. فقط مذهبی ها بالای این درخت لباس آویزان می کردند.
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 151