من در میدان امام حسین(ع) مردمی را می دیدم که با شکل ها و فرهنگ های مختلف از خانه هایشان شیشه های مختلف آبلیمو و... می آوردند و به بچه ها می دادند تا بچه ها داخل آن شیشه ها بنزین و روغن بریزند و کوکتل مولوتف درست کنند. همین کوکتل مولوتف ها باعث شد تانک هایی که از سوی خیابان دماوند به داخل شهر می آمدند از بین بروند. در درگیری مردم کمک کردند، ملحفهِ نو می رساندند، باند و پنبه و قرص و دارو میرساندند. برای خون دادن به مجروحین اعلام آمادگی می کردند. مرتب به بیمارستان جرجانی (خیابان دماوند) مجروح می آوردند. مرتب
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 160 یک ماشین بوق زنان به بیمارستان مجروح می آورد. مردم هم کمک می کردند. یک دفعه با موتور بودم، دیدم ماشینی مرتب بوق می زند. نزدیکش رفتم، دیدم خالی است. دنبالش رفتم و داخل یک کوچه به آن رسیدم. به راننده گفتم: "چرا بوق می زنی؟" گفت: "همین جوری." گفتم: "غلط می کنی بوق می زنی." بوق زدن به این معنی است که مریض داری یا کسی احتیاج به کمک دارد. تو مردم را به مسخره گرفته ای." کم مانده بود با او دعوا کنم. چون هر علامتی معنا و مفهومی داشت و کسی اجازه نداشت این علا ئم را به بازی بگیرد.
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 161