در مدرسه رفاه آقایانی بودند که با اسلحه کار نکرده بودند. من یک دوره سربازی رفته بودم و می دانستم چگونه با اسلحه کار کنم. این افراد نمی دانستند که کلت رولور ضامن ندارد. شخصی کلت را در دست گرفت و آن را چرخاند و یک دفعه شلیک کرد. خدا رحم کرد گلوله به کسی نخورد، چون لوله کلت رو به زمین بود. آن فرد تازه فهمید که کلت ضامن ندارد و خطرناک است و نباید به این شکل از آن استفاده کرد.
در مدرسه رفاه که بودیم پسر بچه تقریباً دوازده ساله ای پیش من آمد و با ضجه و زاری اصرار داشت که هر طور شده می خواهد نگهبان امام باشد. هر چه به او گفتیم که تو اسلحه را نمی شناسی و طرز کارش را بلد نیستی و... حریفش نشدیم. بالا خره مجبور شدم یک قبضه اسلحه « ام-یک »
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 48 دست او بدهم. آن روزها این اسلحه را در اختیار داشتم. او پس از گرفتن اسلحه سِرپست (پشت بام) رفت. وقتی سرِ پست خوابش برد، اسلحه را از او جدا کردم. بالاخره راضی شد آن را تحویل بدهد.
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 49