بچه ها در زندان برای مطالعه نیاز به کتاب داشتند. مسؤولان اجازه نمی دادند هر کتابی داخل زندان بیاید. ساواک لیستی از کتابهای ممنوعه تهیه کرده بود. اگر کتابی جزو آن لیست بود، از ورود آن به زندان جلوگیری می کرد. کتابهایی را که لازم داشتیم به بچه های بیرون زندان اعلام می کردیم. آنها کتاب را می خریدند، صحافی اش را باز می کردند و جلد آن را با جلد کتاب دیگری عوض می کردند و دوباره آن را صحافی می کردند.
محمد کچویی - خدابیامرز - که بعدها رئیس زندان اوین شد و از بچه های مخلص بود، در زندان به همه ما صحافی یاد داد. چون صحاف بود و با عزت شاهی در بازار کار صحافی انجام می دادند. آنها کارشان این بود که کتابهای ممنوعه را با جلد کتاب آشپزی صحافی می کردند و می آوردند. مأمور با دیدن آن کتاب به لیست نگاه می کرد. وقتی اسم آن کتاب را در لیست نمی دید، می گفت: می توانی ببری. ما هم آن را داخل زندان جاسازی می کردیم. در زندان کتابهای ممنوعهِ زیادی بود که روی جلدش عنوان دیگری داشت. البته بعضی از زندانی ها را هم می بردند و می گفتند به ما خبر بدهید بچه ها چه کتابهایی را بیشتر می خواندند، چه کسانی با چه کسانی ارتباط دارند. این خبرها را از زندانی ها می گرفتند.
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 147 بعد می آمدند فلان کتاب را از کتابخانه می بردند؛ چون فهمیده بودند که این کتاب مثلا کتاب «شورش برده ها» یا «پرتوی از قرآن» است و با عنوان دیگری در کتابخانه است.
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 148