مصطفی خوشدل از اعضای کادر اصلی سازمان مجاهدین سابق بود. البته من بی اطلاع بودم. یکی از دوستان خانوادگی به نام محمود عطایی که در رشته متالوژی دانشگاه صنعتی شریف تحصیل می کرد و از شاگردان ممتاز بود هم عضو سازمان بود که من بی خبر بودم. این افراد در جلسات شبهای جمعه شرکت کرده و مسائل روز را مطرح می کردند که خیلی هم خوب بود چون به این ترتیب ما می توانستیم مسایل سیاسی
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 69 را شبهای دوشنبه برای کسبه و اهالی محل بازگو کنیم. آنها طوری برخورد می کردند که اگر با حقگو صحبت می کردند دیگر بچه های هیأت از آن اطلا عی نداشتند. در واقع در مورد این جلسات میتوان یک هسته مرکزی جدا از هیأت تصور کرد؛ یعنی از یک طرف شبهای جمعه جلسات با حضور دانشجوها برگزار می شد و از طرف دیگر جلسات شبهای دوشنبه با حضور کارگران و کسبه بود؛ یعنی بدون اینکه یک تشکیلا ت حزبی و خصوصی باشد، ارتباطات به این شکل برقرار می شد.
از جمله افرادی که در این جلسات شرکت داشتند می توان به شهید اصغر وصالی تهرانی اشاره کرد. او کارگر چاپخانه بود واعلامیه های ما را چاپ می کرد و در اختیارمان قرار می داد و در همین رابطه دستگیر هم شد ( وی بعدها در جنگ فرمانده شد و به شهادت رسید).
از دیگر اعضا، محسن پاینده بود که پدرش کفاش بود. او هم در یکی از ادارات دولتی کفاشی می کرد. فرد دیگری هم به نام تهرانی حضور داشت، که کارگر کشباف بود.
آقای مصطفی خوشدل به جلسات می آمد و راجع به من و روحیاتم صحبت می کرد.
بانک صادراتی نزدیک خیابان خاوران بود که قصد داشتند به آن حمله کنند. به همین خاطر به بیابانهای اطراف رفتیم و وقتی مصطفی شروع به هدف گیری کرد من تازه متوجه شدم که او فردی مبارز و تشکیلاتی است. ولی از زبان خودش هیچ صحبتی نشنیده بودم و این اولین تشکیلات مذهبی بود که من با آن آشنا شدم.
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 70