در زندان قصر، رژیم در جهت بریدن بچه ها خیلی کار می کرد و می گفت: اگر بیایید و همکاری کنید شما را آزاد می کنیم. متأسفانه تعدادی قبول کردند؛ ولی خوب، همین قدر که انقلا ب شکل می گرفت، این گونه گرایشها هم ضعیف می شد. یک شب خوابی دیدم و بعدها متوجه شدم خواب من، خواب انقلاب بود. خواب دیدم داخل یک خیابان ایستاده ام و جوی این خیابان پر از لجن است. یک دفعه از زیر لجن ها، آبی شروع کرد به جوشیدن. لجن ها را کنار زد، خیابان را گرفت و به صورت دریا شد. من شروع کردم به شنا کردن. در این هنگام صدای اذان بلند شد. من به طرف یک تپه حرکت کردم تا خودم را به آن برسانم. در این لحظه از خواب بیدار شدم و تعبیر کردم که احتمالا از زندان آزاد می شوم. همین طور هم شد. آزاد شدم. ولی بعداً فهمیدم تعبیرِ خواب من پیروزی انقلا ب بوده است. لجن متعفن؛ وضعیت نظام گذشته، آب؛ آزادی و اذان هم بیانگر انقلاب بود. به هر حال ساحل نجات هم که واقعاً همین طور بود. همان تعبیر امام یعنی لطف الهی بود که تحولی ایجاد کرد و گسترده شد و انقلاب به پیروزی رسید.
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 42