آقای ملک الکتابی که فردی مذهبی بود، کمونیستها را نجس می دانست و چون بند لباس آویز بچه های مذهبی و چپی ها مشترک بود وقتی کمونیستها روی طناب لباس می انداختند من سر به سرش می گذاشتم و می گفتم دست کمونیستها به این طناب خورده است. او دوباره لباسهایش را آب می کشید. تعصب زیادی داشت و از بچه مذهبی های سنتی بود. می گفت: اگر کمونیست به پیراهن و شلواری که من شسته ام دست بزند دیگر آن لباس نجس است و نمی توانم با آن نماز بخوانم. البته بچه ها طوری رفتار می کردند که کمونیستها متوجه این مسأله نشوند. یعنی این مسایل را بین خودمان مطرح می کردیم.
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 81