ایشان سخنرانی معروفی در مدرسه فیضیه انجام دادند که همان شب نوارش را آوردند و در مسجد جمعه که نزدیک خانه ما بود گذاشتند. مردم که در حال گوش دادن و گریه کردن بودند متوجه بیرون نبودند؛ پاسگاهی در همان نزدیکی بود. یکباره ریختند و عده ای از مردم را گرفتند و بردند. اما چون خانه ما نزدیک بود، توانستم فرار کنم و از طریق پشت بام وارد خانه شدم.
یادم هست که روز 15 خرداد، مردم به طرف پپسی کولا رفتند و شیشه ها را شکستند. من هم داخل تظاهرات بودم.
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 166 بعد از قضیه 15 خرداد و سپس تبعید امام، با اینکه من دید سیاسی بالایی نداشتم اما به خاطر شرکت در مجالس مختلف کینه ام نسبت به شاه بیشتر می شد. مردم هم روز به روز کینه بیشتری از شاه به دل می گرفتند.
خاطرم هست در منزل خودمان با مادرم و دیگر بچه ها نشسته بودیم و اشک می ریختیم که چرا امام را تبعید کرده اند. ایشان که کاری نکرده. مادرم علاقه عجیبی به ائمه اطهار و علما داشت.
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 167