وقتی که به زندان قصر منتقل شدم ابتدا کلی من را نصیحت کردند؛ نماز جماعت نمی خوانی، هر چیزی که ملا قاتی ها برایت آوردند تنها استفاده می کنی و از این قبیل صحبتها. در زندان زیر مجموعه ای به نام کمون بر پا بود. بعضی از بچه ها شهرستانی بودند و ملا قاتی نداشتند. وقتی برای بچه های دیگر ملا قاتی می آمد و میوه و شیرینی یا لباسی می آوردند، همه با هم از آنها استفاده می کردند. ابتدای ورودم به زندان قصر، فردی به نام احمدوند سرنگهبان بود و یک سرکار مرادی ترک بود که بچه ها را خیلی اذیت می کرد. او ازمن تعهد گرفت که تا زمان دادگاه آدم منضبطی باشم. درزندان قصر بیشتر زیر دادگاهی ها بودند و بند 2 و 3 موقت بود. آقای مهدی کروبی در بند ما بود و با ایشان جلساتی داشتیم و صحبتهایی می کردیم. درزندان قصر فشارهای روحی روانی زیادی روی بچه ها بود، طوری که گاهی اوقات از دیدن فیلمهای تلویزیونی هم ممانعت می کردند. کتابهایی هم که می آوردند - کتابها محدود بود - بیشتر قشر دانشگاهی، استاد، مهندس، پزشک و کلا بچه های تحصیل کرده مطالعه می کردند.
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 77