در زندان به «کمونیستها» چپی گفته می شد. آنها به صورت تشکیلاتی
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 77 روی جوانهای 20-18 ساله که مذهبی هم بودند کار می کردند و در مورد مسائل عقیدتی مانند توحید و شناخت، نکته های انحرافی پیش می کشیدند. نویسندگانی هم آنجا بودند که هیچ اعتقادی به خدا نداشتند و با ما بحث می کردند. بعضی اوقات واقعاً موفق می شدند که بچه ها را به انحراف بکشانند. بچه های سابق سازمان مجاهدین خلق و یا همین منافقین فعلی بچه ها را جذب کرده و گروه سازی می کردند. البته بچه هایی که از نظر مذهبی و اعتقادی محکم بودند، حرکتی متقابل داشتند؛ یعنی همین که می دیدند یک فرد مذهبی خوبی وارد سلول شد، سعی می کردند حمایتش کنند و او را تحت پوشش قرار دهند. در زندان، عصرها اسامی بچه هایی را که دادگاهی داشتند می خواندند تا به دادگاه اعزام شوند دادگستری ارتش وکیل تسخیری می داد و بچه ها را برای پرونده خوانی می بردند، که خانواده ها از این مسأله نگران می شدند. از همین بازنشسته های حقوقی ارتش به ما وکیل می دادند که اغلب هم فرمالیته بود. وکیل با خانواده ها صحبت می کرد که من پرونده را خوانده ام و سبک است. می توان کمکش کرد و فلان و بهمان. دادگاهها هم فرمالیته بود.
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 78