خبرهای بیرون از زندان به عناوین مختلف وارد زندان می شد. یکی از آنها، پاسبانها بودند. به همین دلیل دائماً آنها را عوض می کردند تا زندانی ها با آنها رفیق نشوند؛ ولی پاسبان وقتی می پرسید که بچه ها چه کاره هستند، آنها می گفتند که پزشک، مهندس، بازاری و... هستیم او متوجه می شد که همه افراد وارسته ای هستند و برایش تضاد فکری ایجاد می شد. فکرش دچار مشکل می شد و می گفت اینها قاچاقچی و دزد
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 153 نیستند، آدمهای سالمی هستند و بعد از آن بود که با آنها رابطه خوبی برقرار می کرد و خبرهای بیرون را به آنان می رساند. مثلا فلان جا درگیری شده و چهار نفر کشته شده اند و... یک سری خبرها را هم خانواده ها می رساندند، از طریق نوشته و یا به نحو دیگر. مثلا لباس می دادند و در جایی از لباس اطلاعات می نوشتند. گاهی اوقات ما بهتر از بیرون اطلاعات و اخبار داشتیم. البته سعی می کردیم این خبرها زیاد پخش نشود. اطلاعات هم داخل زندان می آمد و هم از داخل بیرون می رفت.
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 154