بعد از آزادی به حسینیه ارشاد رفتم. آنجا مهدی بازرگان دفتر جمعیت حقوق بشر داشت. من دفتردار شدم. آنجا یک دستگاه زیراکس داشتیم که وقتی اطلا عیه های امام از نجف می رسید به وسیلهِ آن تکثیر و توزیع می کردیم.
چندی بعد با کمبود کاغذ مواجه شدیم. به کسانی که به جلسه می آمدند یا برای نوشتن نامه به حقوق بشر برای آزادی فرزندانشان
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 159 مراجعه می کردند، می گفتیم یک بسته کاغذ بخرد و بیاورد. خودمان هم یاد گرفته بودیم با دستگاه زیراکس کار کنیم. دایم مصرف کاغذ داشتیم. جزوهِ جنگ های چریکی و درگیری های خیابانی تکثیر می کردیم. اکثراً کارهای انتشاراتی انجام می دادیم، شاید بیشترین وقت من در تکثیر اطلاعیه ها می گذشت. خیلی از نامه های پدر و مادرهای زندانیان را تحویل می گرفتیم و به کمیته می دادیم، کمیته هم به حقوق بشر می داد. فعالیتمان خیلی زیاد بود. گاهی اوقات شبها در دفتر می خوابیدم. مکان دفتر رو به روی حسینیه بود. آن موقع می گفتم جنگی است که شروع شده و اینها دست از سرِ ملت بر نمی دارند. مردم باید از همین الآن به فکر آذوقه و نفت باشند. طریقهِ درست کردن کوکتل مولوتف را در جزوه ها شرح می دادیم. یا جزوه هایی می دادیم که در یک اتاق با هم بنشینید، پتو روی خودتان بیندازید، لباس گرم بپوشید که بتوان به حرکتهای مردمی عمق داد.
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 160