خانواده زندانی ها برای آنها پول تهیه می کردند. دوستی داشتم که با مادرش زندگی می کرد و زن و بچه نداشت.کارمند بود و خرج خانه پدر و مادرش را تأمین می کرد. وقتی به زندان افتاد من از دوستانم پول می گرفتم و خرج خانه آنها را تأمین می کردم. البته این کارها به شکل تشکل یافته ای صورت نمی گرفت بلکه به شکل پراکنده بود.
دوستی داشتم به نام دکتر ایرج بیات که خدا رحمتش کند، وضعیت مالی خوبی داشت و مجرد بود ( وی ابتدا رئیس پژوهشکده مخابرات بود. سپس به آبادان رفت و آنجا شهید شد.) من برای تأمین منابع مالی خانواده زندانیان از او پول می گرفتم. فرد دیگری به نام دکتر قاسمی، که از استادان ریاضی دانشگاه تهران و هم خانه من بود نیز مقداری از حقوقش را در اختیارم می گذاشت من هم آن را صرف کمک به خانواده های زندانیان می کردم.
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 87