آقای شریف زاده از من خواست مکانی را برای انبار اسلحه در نظر بگیرم.
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 168 من بهترین مکان را خانه خودم پیشنهاد کردم. شریف زاده گفت: "اگر بریزند و تو را بگیرند چه می شود؟" گفتم: "مسأله ای نیست، کسی که خربزه می خورد پای لرزش هم می نشیند، فوقش این است که من را اعدام می کنند".
لذا شریف زاده 5 کلت کمری، نارنجک ضد نفر و پاکت مواد منفجره به من داد. آنها را طوری جاسازی کردم که ساواک نتواند پیدایشان کند و شریف زاده خیلی خوشش آمد. انبار اسلحه را ساختم. در منزل فقط خانمم از ماجرا باخبر بود. یک بار خانمم اسلحه ای را برد و سرقرار به بچه ها داد که حالش آنجا به هم خورد و خدا رحم کرد که اسلحه را زیر بغلش محکم نگه داشته بود که دست کسی نیفتد.
من کمدی ساختم. کف کمد را برداشتم و آهن سفیدی درست کردم که زنگ نزند و بعد روی آن را با موزاییک فرش کردم، طوری که کمد دیواری ثابت به نظر می رسید و عقل کسی به آن نمی رسید. حدود 6 ماه بود که ساواک منزل ما را زیر نظر گرفته بود اما نتوانسته بود چیزی بفهمد.
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 169