زمانی که مشغول کارهای تشکیلاتی بودم ازدواج هم کرده بودم. همسرم با این نوع زندگی آشنایی داشت؛ چون برادرش آقای مرتضی نعمت زاده مدتها مخفیانه زندگی می کرد؛ همین طور باجناقم آقای قسی زاده نیز زندگی مخفی داشت. حتی شهید محمد جهان آرا که از خوزستان به تهران آمده بود و گاهی اوقات به ما سر می زد تحت تعقیب ساواک بود و مخفیانه زندگی می کرد.
ما برای اینکه خانه هایمان شناسایی نشود، دایم یک جا نمی ماندیم. قبل از 17 شهریور بود. من خانه ای در سه راهی باقرآباد، نزدیک مسجد گلستان اجاره کردم. صاحب خانه استوار ارتش بود و خانمش خیلی ما را تحت نظر داشت. هر وقت شهید جهان آرا به خانه ما می آمد، می خواست بداند او کیست و برای چه آمده است. اما شوهرش صبح می رفت و شب بر می گشت.
منزل دایی و خاله خانمم در خیابان آزادی بود و زندگی مرفه ی داشتند. خانمم و برادرهایش مذهبی و خوزستانی بودند و خانواده خود را خیلی دوست داشتند و چون باید مخفیانه زندگی می کردند لذا یا خانهِ
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 89 دایی و یا خانهِ خاله خود بودند.
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 90