روزی محرری آمد و گفت: "از امروز هر یک نفری که بیرون ترور شود، به جای آن ده نفر از شما را اعدام می کنیم." علناً این حرف را به ما گفت. وقتی زندی پور ترور شد، شبش آمدند ده نفر از جمله بیژن جزنی، مصطفی خوشدل، کاظم ذوالانوار و... را به چیتگر بردند و همان جا اعدام کردند. بعد آمدند و به ما گفتند که این افراد در حین انتقال از زندان به زندانی دیگر، می خواستند از مینی بوس پایین بپرند و فرار کنند و ما آنها را به گلوله بستیم.
فردای آن روز آمدند و گفتند: این اولین چشمهاش بود. از این به بعد هر تروری که خارج از زندان انجام شود، ما ده نفر از شما را می کشیم. افراد سرشناس را از مذهبی ها و چپی ها و راستی ها انتخاب می کنیم و اعدامشان می کنیم.
زینال حقانی از بچه های شیراز بود. او آدم ساکتی بود. ولی وقتی در زندان راه می رفت مشخص بود که پست بالا یی دارد. قصد داشتند برنامهِ صبحگاه بگذارند، یکی از کسانی که خیلی سفت و محکم حرف می زد، همین حقانی بود. یک روز صبح بازجویی به او گفت: "یک سال به تو
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 155 زندانی دادند و ما حرفی از تو نشنیدیم. ولی مطمئن باش تا زمان سفید شدن موهایت اینجا هستی. ما می دانیم که تو کاره ای هستی".
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 156