زیر هشت یک اتاق هشت ضلعی بود که هر ضلعش به یک زندان باز می شد. یکی درِ ورودی بود، یکی درِ اتاق رئیس زندان بود، یکی درِ سلولها بود و به آن هشت می گفتند. وقتی می گفتند زندانی را زیر هشت بردند یعنی این که زیرِ آن هشتی بردند.
«زمانی» که آمد بچه ها گفتند این که نمی شود او چیزی بگوید و ما گوش کنیم. نمی دانم چه کسی بود که می خواست مرخص شود، بچه ها آمدند و کنار سلول او جمع شدند. از بیرون هم خبر آوردند «زمانی» گارد را بیرون زندان گماشته ؛ دو گروهان گارد با آن نقابها و کلاه ها و باتوم ها. ملاقاتی ها هم که می آمدند، از وضعیت متعجب بودند؛ چون
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 135 گاردی ها بیرون چادر زده بودند.
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 136