به طور کلی رابطهِ انسانی و عاطفی در زندان بیشتر از مسائل فکری بود. آنهایی که می خواستند فضای زندان را تفکری کنند، زندان در زندان می کردند.
مثلا بعضی وقتها توده ای ها می گفتند: " بوی تعفن می آید." آن وقت ما می فهمیدیم که مثلا منظورشان این است که یکی از بچه های مذهبی به این اتاق آمده است. با این رفتارها برخورد می کردیم که آقا با این کارها زندان در زندان درست نکنید. خودمان داخل زندان صد تا زندان درست نکنیم. بگذارید هر کسی در فضای خودش زندگی کند.
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 150 آن طرف هم مذهبی هایی داشتیم که مسأله نجس و پاکی را در زندان مطرح می کردند. اینها هر جایی می خواستند بروند می گفتند: " نجس است. چون بچه های چپی نجس هستند. لذا به هر چیزی که دست بزنند، نجس می شود. آنها هم برای خودشان یک زندان درست می کردند. مثلا تمام اتاق را شسته بودند و منتظر بودند که خشک شود تا پتوها را پهن کنند. یک دفعه می دیدی یک نفر که جایش هم ته اتاق است، دو سطل پر از آب آورده و به در و دیوار می پاشد. می گفتیم: چه کار می کنی؟ می گفت: می خواهم جای خودم را آب بکشم، چون اینها نجس اند. همه با هم کار می کردند. در یک اتاق هشت نفر بودند. یک نفرشان این تفکر را داشت. آن هفت نفر هم دو نفرشان چپی و پنج نفرشان مذهبی بود.
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 151