وقت نماز مغرب و عشا که رسید از خدا خواستم به حق آبروی امام خمینی مرا هم شفا دهد، شب در عالم خواب امام را دیدم. مرا صدا زدند و دستی به پیشانی من کشیدند و من شفا یافتم و تا مدتی سر درد نداشتم.
در مجتمع پزشکی واقع در میدان تجریش اول خیابان شریعتی، آقای دکتری که تحصیل کرده آمریکا بود از صبح تا غروب در مطباش کار میکرد. متخصص اعصاب و روان بود. دو سه بار نزد او رفته بودم. او هم که وضعیت مرا میدانست و به امام ارادت داشت و میدانست امام در کشورهای خارجی نزد مسلمانان چقدر عزیز است در زمانی خاص که امام حالشان خیلی مساعد نبود و در تکلم و گفتار مشکلی داشتند، مواردی را که میخواستند به مسئولین بگویند به صورت کتبی در جواب نامههای مسئولین مینوشتند، دکتر میگفت: دعا کنید امام سالهای سال زنده باشند. او میگفت اگر امام نتوانستند سخنرانی کنند و یا حتی بنویسند ولی نفس کشیدنشان برای این مردم خیر و برکت است.
باید متذکر شوم در زمان حیات امام بزرگوار موارد زیادی را در مورد حاجت گرفتن و شفا یافتن بعضی از افراد مریض، خودم شاهد بودم و یا مواردی را بعضی از افراد موثقی برایمان تعریف کردند. بعدها از عزیزی که خیلی به امام نزدیک بود شنیدم که میگفت: معظمٌله دوست ندارند این موضوعات بازگو شود.