یادم هست یک روز مسئول تدارکات پایگاه به من گفت: جیره قند و
چای ما تمام شده است و برای شب چای خشک نداریم و کسی هم به من جواب نمیدهد. او میگفت شبهای جماران خیلی سرد است و بچهها وقتی از سر پست میآیند، دوست دارند یک لیوان چای بخورند تا گرم بشوند. با تدبیری که شد با مقداری پول گذاشتن از جیب خودمان به صورت دسته جمعی این مشکل را موقتا حل نمودیم. بعدها مقداری قند از نیروی هوایی سپاه گرفتیم.
در فصل تابستان هم وضع به همین منوال بود و پستهای نگهبانی امکانات مورد نیاز خنک کننده و سرمازا میخواستند. تعدادی از پستها که محل رفت و آمد مردم به دفتر امام بود، نیاز مبرم به آب خوردن داشتند. از دو سال قبل قرار بود چند فلاسک آب پلاستیکی بگیرند و به ما بدهند ولی چنین اتفاقی نیفتاد. با یکی از خیرین محل که دو فرزندش در جنگ حق علیه باطل بودند، صحبت شد او پذیرفت که به تعداد پستهای پایگاه ما، فلاکس آب خریداری نماید. ایشان یک میز پینگپنگ، چند عدد فلاکس و دو توپ والیبال برای ما خرید. خدا خیرش بدهد.