این را که گفت روی صندلی نشست. وقتی برادر گلباف شوخی شوخی دستی به لباس ایشان کشید و گفت: بفرمایید ما دیگر شما را تبرک نمیکنیم، او که بسیار زیرک بود، در پاسخ گفت: نه، شما مرا بازدید کرد
و بیاجازه دست به من گذاشت! ایشان جزو مهمانان ویژهای بودند که حضرت امام منتظر او بودند، ما هم چون به وظیفه عمل کرده بودیم، نگران نبودیم ولی از این جهت نگران بودیم که مبادا با این کار او قهر کند و برود، همین هم شد هر چه به او التماس کردیم به بالا برود، نپذیرفت که به خدمت امام برود. ناچاراً دفتر را در جریان گذاشتیم که او قهر کرده و میخواهد از جماران برود. آقای توسلی و دو نفر از آقایان دفتر آمدند و با او صحبت کرده و عذرخواهی کردند ولی او که بسیار ناراحت شده بود عذرخواهیشان را نپذیرفت. به ایشان گفتند: اجازه بدهید این موضوع را با امام در میان بگذاریم، بعد شما بروید.