مااز آنجا بهخوبی برجاده مرزی شلمچه ـ خرمشهر در مرز عراق مسلط بودیم و میدیدیم سربازان ارتش بعث عراق با تریلی در حال بردن اموال مردم خرمشهر هستند. چارهای جز تماشا نداشتیم، چون به جز یک خمپارهانداز 60 میلیمتری که کارایی لازم را هم نداشت، نمیتوانستیم بر روی آنهااجرای آتش کنیم. با پیگیریهای بسیار زیاد دو روز بعد برادران ارتش با یک خمپارهانداز 120 به سوی ماآمدند و چند گلوله به سمت عراقیها شلیک کردند ولی بعد به بهانه پشتیبانی نکردن لشکر و ناامن بودن منطقه، خط را ترک کردند و از پیش ما رفتند. چهار روز بعد
آقا رحیم توانست یک قبضه خمپارهانداز60 میلیمتری تهیه نماید. با بسمالله بااین سلاح به سمت خودروهای عراقی که اموال دزدی از مردم خرمشهر را به داخل عراق میبردند، شلیک کردیم. پس از چند شلیک که یک گلوله به یک تریلی خورد و آن را منفجر کرد، آقا رحیم را دیدم که همانجااز شدت خوشحالی بر خاک بیابان افتاد و سجده شکر به جا آورد.