در مورد بند دوم، امام موافقت کردند چند عدد صندلی معمولی از دفتر بیاورند و در اتاق کار ایشان بگذارند. در مورد بند سوم هم قرار شد ملاقات در ساعت هشت صبح انجام شود.
حدود ساعت هفتونیم صبح، دوستان وزارت امور خارجه به ما اعلام کردند وزیر امور خارجه شوروی از خیابان نیاوران به سمت جماران حرکت کرده است. به آنها گفتیم: شما خیلی زود حرکت کردهاید. گفتند: چارهای نیست حرکت کرده است و برگرداندن او دیگر میسر نیست. آنها میگفتند: احتمالاً حدود بیست دقیقه زودتر از وقت مقرر به جماران میرسند. همینطور هم شد. آنها توانستند با ماشین از لابهلای جمعیت تا مقابل حسینیه بیایند. راننده آنها که ایرانی بود میگفت خیلی سخت توانستم از میان مسیرها و مردم بگذرم. وقتی وزیر از ماشین پیاده شد، من بودم و آقای کیانی از مسئولین سپاه. هنوز از وزارت امور خارجه هم کسی نیامده بود. وزیر دست محکمی به ما دو نفر داد. او را به سمت اتاق ملاقات راهنمایی کردیم. وقتی جلوی اتاق امام رسیدیم با ایماء و اشاره به او فهماندیم باید کفشهایش را از پا در بیاورد. زود متوجه مساله شد و کفشهایش را در آورد. بدون تردید این اولین باری
بود که او در یک ملاقات خارجی ناچار میشد کفشهایش را از پا در بیاورد.