در بازرسی برادران هم موارد خاصی وجود داشت. از مراکز سپاه به مرکز حفاظت جماران خبر میآمد که فردا در روز ملاقات آقایان روحانی ممکن است عدهای روحانینما در زیر عمامه خود مواد منفجره مخفی کرده باشند. در اینگونه شرایط بازدید بدنی روحانیونی وارسته و متدین که مورد قبول و اعتماد و احترام امام و مردم و پاسداران بودند کار بسیار سختی بود چگونه میشد یک روحانی نسبتا مسن و میانسال را متقاعد کرد که در بازرسی بدنی باید عمامه رااز سر بردارد؟ این کار بسیار مشکل و گاهی هم غیرممکن بود تا پاسداران صد در صد مطمئن شوند کارشان را دقیق انجام دادهاند. اما مسئولیت حفاظت از جان امام شوخیبردار نبود. در این شرایط دوستان با ظرافت خاصی هر طور بود بازرسیشان راانجام میدادند و کارشان را میکردند. مثلا با شوخی به روحانیون میگفتند: حاج آقا جان، عمامهتان را بردارید تا بادی به سرتان بخورد! و البته باید گفت آقایان و خانمهای ملاقاتی واقعا با ما همکاری میکردند و اگر بعضیها هم احیانااز خود عکسالعملی نشان میدادند با آنها کنار میآمدیم. چارهای جز این نداشتیم.