ایشان هم از دیدن من بسیار خوشحال شد. از او پرسیدم: چه شده جناب سروان؟ گفت: عراقیها روزی دوبار با ماشینهای چراغ روشن به شهر
میآیند و از اموال و خانههای مردم هر چه را که میخواهند با خودشان میبرند. فعلا هم سه روز است که نیامدهاند. پرسیدم: وقتی میآیند شما چکار میکنید؟ گفت: ما بااین نیروی محدود و سلاحهایی که داریم در برابر آنها نمیتوانیم کاری بکنیم. منظور سروان کاووسی، عدم کارایی سلاح ژسه و تفنگ امیک در مقابل تیربارها و آرپیجیها و توپ و تانک عراقیها بود که کارایی آنها در برابر آن همه سلاحهای سنگین و نیمه سنگین عراقیها، از تیر و کمان هم کمتر بود. ایشان میگفت: عراقیها بهجز سلام و علیک با ما کاری ندارند!
او در این مدت جنایات متعددی از عراقیها در دستاندازی به ناموس و شرف مردم محلی دیده بود. سروان کاووسی میگفت: یکبار عراقیها وارد سوسنگرد شدند و سی نفر از زنان و دختران بیپناه را با خود بردند و آنان دیگر هیچگاه به شهرشان برنگشتند.