بااینکه خدمت به امام در جماران و نعمت بودن در کنار امام را نمیشد با هیچ کار دیگری مقایسه کرد ولی شور و شوق حضور در جبهه و جانفشانی برای دین خدا هم حال و هوایی خاص داشت که هرکسی بتواند با ماندن در پشت جبهه در مقابل آن دوام بیاورد. هر از چندگاهی آتش اشتیاق به حضور در جبهه در دل پاسداران بیت زبانه میکشید. یکبار که با مرحوم حاج احمدآقا حرف از رفتن مسئولین حفاظتی بیت به جبهه پیش آمد، فرمودند: انشاءالله شما را هم به جبهه اعزام میکنیم. بعد از مدتی با چند نفری از مسئولین به خدمتشان رسیدیم و گفتیم: حاج آقا الوعده وفا. ایشان در جواب ما با صبر و حوصله و خونسردی خاصی که داشتند، فرمودند: شمااگر چند ماهی را در یک دانشگاه درس حفاظت خوانده بودید الان این حرف را نمیزدید؛ بلکه میگفتید، این تخصص ماست پس باید در سنگر خودمان خدمت کنیم. ولی حالا چون این تجربه را با خون شهدای والامقام انقلابی همچون شهید بهشتی، رجایی، باهنر و سایرین به دست آوردهاید، قدر آن را نمیدانید. بعد گفتند: اگر
شماالان بروید جبهه و بشوید یک رزمنده. چند نفردیگر باید شهید بشوند تا تجربه امروزشما را بدست بیاورند؟ دیگرخود دانید. شرمنده از خدمتشان مرخص شدیم.