حضرت امام در یکی از سخنرانیها فرمودند: عالم محضر خداست در محضر خدا گناه نکنید. ما میبایست طوری زندگی میکردیم که محضر خدا را درک کنیم و کمتر دچار لغزش شویم. وظایف من در کنار امام این اصول بود:
1. بدانم کجا هستم و برای چه به اینجاآمدهام.
2. خود را با شرایط هماهنگ کنم اگر با وضعیت هماهنگ نباشم باید به زودی و بدون خداحافظی از کنار امام بروم.
3. دنبال سوء استفاده از موقعیتم نباشم و اجازه ندهم کسی هم از من سوء استفاده کند.
4. دنبال مال و منال و زمینخواری و لوکس زندگی کردن نباشم.
5. آن باشم که هستم.
6. مراقب خود و اطرافیانم باشم.
7. رفت وآمدها و تماسهای تلفنیام باافراد شناخته شده باشد.
8. اگر برایم کادویی آوردند به هر دلیل از قبول آن صرفنظر کنم.
9. اگر امکانات اولیه زندگی ندارم با وضع موجود بسازم.
10. وقتی در میان مردم میروم متواضعتر از آن باشم که هستم.
11. با بلند شدن هر صدایی صدایم را بلند نکنم، چرا که همه مردم دوستدار امام نیستند.
12. به توقعات فامیل و دوستان طوری پاسخ ندهم که انگ ریا بخورم.
13. دوستان امام را دوست بدارم و با بدخواهان او مدارا کنم.
14. رفتار و گفتارم در بین مردم تفرقهانگیز و غرورانگیز نباشد.
15. در این راه هر چه متواضعتر باشم مردم بیشتر مرا دوست دارند. پس باید سعی کنم اینگونه باشم.
چون نگاه مردم به زندگی ما دوخته شده بود، سعی ما بر این بود رفتار غیرمتعارفی از ما سر نزند. در کنار امام پول و حقوق اضافهای وجود نداشت و ما باید هزینههای زندگیمان را در تهران با فیش حقوقی که از سپاه شهرمان صادر میشد تنظیم میکردیم. مرحوم پدرم با بضاعت کمی که داشت بخشی از مایحتاج زندگی مرا تامین میکرد و از همه بالاتر دعای پدر و مادر کمک حال کار و زندگی من بود.
من در این مدت در زندگی مشکلات زیادی داشتم و حتی چندینبار در انجام وظیفه به مرگ نزدیک شدم و دوباره به زندگی برگشتم گرچه از مرگ ابایی نداشتم و هر لحظه آماده مرگ بودم. شاید از دعای پدر و مادر و همسر و فرزندان و نظر خداوند بود که زنده بمانم تا بتوانم بیشتر به این مردم و انقلاب خدمت کنم. من ایمان دارم که در همه صحنهها چه در ظاهر و چه در خفا دعای امام یار و یاور ما بوده است.