با دیدن آن همه سلاح، آن روز را جشن گرفتیم و جای شادی و خوشحالی هم بود چون ما هر کدام فقط، صد تیر فشنگ با یک اسلحه ژسه و یک نارنجک تفنگی و یک، یا دو نارنجک دستی با خودمان از شهرهایمان آورده بودیم. نارنجک تفنگی 30 سانتیمتر طول داشت و اگر منفجر میشد یا به هر دلیلی آن رااز دست میدادیم دیگر جایگزینی نداشت. مااز ترس اینکه منفجر نشود و ما را به کشتن ندهد، شب و روز در خواب و بیداری آن را در بالای سرمان آویزان میکردیم. محدودیت مصرف فشنگ به گونهای بود که اگر یک تیر از اسلحه ما شلیک میشد کسی به ما یک فشنگ جایگزین نمیداد. آقا رحیم میگفت: وقتی یک هلیکوپتر عراقی دیدید، اگر به باک آن شلیک کنید منفجر میشود. یک بار خود من به یک هلیکوپتر عراقی تیراندازی کردم، 20 تیر فشنگ خالی کردم ولی نه هلیکوپتر منفجر شد و نه کسی در آخر
به من فشنگ جایگزین داد. بنیصدر با سپاه و بسیج خوب نبود و به آنها در تامین اسلحه و مهمات هیچ کمکی نمیکرد.