حاج عیسی جعفری یکی از خدمتگزاران بیت حضرت امام بود. خواهر وی که سالها خدمتکار منزل امام بود، باعث شد تا پای حاج عیسی هم که در جنوب شهر به شغل جگرفروشی مشغول بود به بیت امام باز شود. حاج عیسی یک روز پای درخت خرمالو ایستاده و برای چیدن چند عدد خرمالو که بر روی شاخهها باقی مانده بودند نردبانی را که در آنجا بود به درخت تکیه داد و با بسمالله از درخت بالا رفت و وقتی دید قدش به خرمالوها نمیرسد از نردبان پایین آمد و نردبان دومی را آورد و با یک تکه طناب این دو نردبان را به هم وصل نمود و به درخت تکیه داد و با خوشحالی تمام از آن بالا رفت. خرمالوی اول، دوم را که چید خودش مانند خرمالو از نردبان به زمین افتاد!. او را فوراً به بیمارستان خاتمالانبیاء(ص) برده و بستری نمودند. به دلیل شکسته شدن گردن و
کوبیدگی بدن چند روز در بیمارستان بستری بود. به او اطلاع دادند حضرت امام چون نمیتوانند به ملاقات شما بیایند میخواهد توسط حاج رضا فراهانی کادویی را که فقط خودش میداند در داخل آن چه هست برایت بفرستد.
ملاقاتیهای حاج عیسی از فامیل گرفته تا غیرفامیل، از دوستان و اعضای دفتر امام همه با تعجب به یکدیگر میگفتند: امام که از این کارها نمیکرد حالا چه شده که برای حاج عیسی کادو فرستاده؟ لابد کادوی او دیدن دارد پس بهتر است بمانیم تا آقای فراهانی بیاید ببینیم کادوی امام به حاج عیسی چیه. بعد از مدتی انتظار، حاج رضا سر رسید و کادو را روی میز سیار جلوی تخت حاج عیسی گذاشت. حاج عیسی گفت: حاج رضا دست شما درد نکند. امام چیزی نگفتند؟ حاج رضا گفت: چرا. امام گفت: اول کادو را فقط خود حاج عیسی باز کند بعد از آن تو پیغام مرا به او بده. حاج عیسی شروع کرد با عجله کادو را باز کردن. شما فکر میکنید داخل پاکت چی بود؟ سه عدد خرمالو. با دیدن این خرمالوها همه زدند زیر خنده. حاج عیسی گفت: حاج رضا پیغام امام را بگو. آقای فراهانی گفت: امام فرمودند: حیف تن سالم شما نبود که برای سه عدد خرمالو گردنت را بشکنی؟ پیام امام هم شوخی بود و هم تذکر. خدا رحمت کند تو را ای امام عزیز.