کار ما در جماران به طور شبانهروزی بود. گاهی به غیر از روزهای معمولی، روزهای جمعه و اعیاد را هم تا پاسی از شب سر کار بودیم. آمادهباشهای ما دقیقاً همانند آمادهباشهای زمان جنگ بود. گاهی یک شب در میان و گاهی دو شب در میان در مرکز فرماندهی به عنوان مسئول شب میماندیم. بیسیمها یکسره روشن بود. هر شب اطلاعات از طریق بیسیم رد و بدل میشد پاسخگویی به تلفنها و پستهایی که تلفن داخلی داشتند مستمر بود. تلفنها مدام زنگ میخورد. هنوز گوشی یک تلفن را به زمین نگذاشته بودیم که زنگ تلفن بعدی به صدا در میآمد زنگ میخورد. این کار هر چند خسته کننده بود اما لذت هم داشت. نمیدانستیم این همه انرژی از کجا میآید که با وجود آن همه کار کسی خسته نمیشود.