روزی که از اهواز به سوسنگرد رفتیم. سوسنگرد، تقریبا خالی از سکنه و بسیار خلوت بود. کسی در شهر دیده نمیشد گاومیشهای زیادی بدون صاحب رهاشده و در رودخانه کرخه مشغول شنا بودند. مرکز سپاه را به ما نشان دادند. میگفتند عراقیها فرمانده سپاه سوسنگرد را به اتفاق خانوادهاش جلوی چشم مردم تیرباران کردهاند. هرچند از شنیدن این خبر بسیار متاثر شدیم اما ترسی از عراقیها به دلمان راه نیافت. چون توکل به خدا داشتیم.
در شهر سوسنگرد به هنگام ورزش صبحگاهی آیات کوتاه قرآن را هنگام دویدن به این نیت میخواندیم و در سطح خیابانها میدویدیم تا کسانی که در شهر ماندهاند، امید و مقاومتشان رااز دست ندهند. بعدازظهر روز دوم استقرار ما در سوسنگرد در جلوی ژاندارمری شهر، عدهای نظامی بدون درجه دیدیم. یکی از آنها را شناختم ستوان کاووسی بود که در زمان خدمت سربازی من در پادگان ونک تهران معاون فرمانده گروهان بود.