در شروع کار ما نامی از هیات های موتلفه نداشتیم، اما در سالهای اول نهضت ـ 41 و 42 ـ هیات های موتلفه اسلامی تشکیلات سیاسی بودند که معتقد به مبارزه اسلامی و از طرفداران شهید نواب صفوی بودند. بعد از شهادت نواب صفوی که به جوخه اعدام سپرده شد طرفداران مرحوم صفوی دنبال رهبری می گشتند که بتواند فعالیتهای سیاسی آنها را رهبری کند. تا این که در سال 1341 که برای اولین بار امام اولین اعلامیه اش را علیه اسدالله علم تحت عنوان انجمن های ایالتی و ولایتی منتشر کرد و پا به میدان مبارزه گذارد، برادران مرحوم نواب صفوی مشاهده می کنند که دقیقا همان شخصیت دلخواه آنها ظهور کرده است و می توانند به نهضت ایشان بپیوندند و راه مرحوم نواب صفوی را ادامه بدهند.
البته حضرت امام سابقه طولانی در حوزه داشتند، از مدرسان بنام زمان و در زمان آیت الله العظمی بروجردی و شاید هم قبل از آیت الله بروجردی بودند، چرا که وقتی بعدا نهضت شروع شد و حضرت امام به شهرت رسیدند، دست خط مبارک ایشان به دست آمد که به صورت اعلامیه ما فتوکپی و پخش کردیم، دست خط مبارک ایشان در سال 1323 یعنی حدود 20 سال قبل از نهضت، به در خواست کتابخانه وزیری یزد و برای ثبت در تاریخ نوشته شده بود. در آن دستخط هم به کسروی حمله شده بود، هم به رضا شاه. در حالی که در آن سال ها صحبتی از انقلاب روحانیت نبوده است. با این نامه که در انقلاب سال 57 هم ما شاید دو یا سه هزار فتوکپی از آن گرفتیم و پخش کردیم و سند دیگری هم پخش شد که نشان می داد حضرت امام چه شخصیتی هست و چه کارهایی کرده است، و آن مصاحبه بسیار ارزنده ای بود که از امام در مجله ترقی
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 304 چاپ شده بود. من این مجله را با خودم نگه داشته بودم تا سال 57 و واقعا با تمام وجود به این نسخه مجله ترقی عشق می ورزیدم. این شماره مجله ترقی چاپ 27 دی ماه سال 1331 بود. در سال 31 حادثه ای در قم اتفاق می افتد و منجر به زد و خورد می شود، نیروهای نظامی شاه مداخله می کنند، مردم تظاهر کننده را به رگبار می بندند و عامل حادثه به گمانم یک روحانی بود به نام برقعی. خبرنگار روزنامه ترقی در گزارش خودش در همین سال 1331 اشاره می کند و می گوید: من برای تحقیق به قم رفتم که با تمام شخصیت های قم در ارتباط با حادثه دو روز قبل که همان حادثه برقعی ها بوده مصاحبه کنم و خبر دقیق را بدست بیاورم و در روزنامه چاپ کنم، حالا دلیل حساس بودن خبرنگار این بود که در سال 1331 آزادی بوده است، مطبوعات آزادی داشتند، به خاطر روی کار آمدن دکتر مصدق. تقریبا آزادی پنجاه درصدی بوده و روزنامه ها هم عشق شان این است که حقیقت را بنویسند، حالا ممکن است یک موقع خیالی عمل کنند، یک موقع هم خدایی عمل کنند، حقیقت را بنویسند، ولی این خبرنگار می گوید من برای این که حقیقت را چاپ کنم رفتم با فرماندار مصاحبه کردم، با رئیس شهربانی مصاحبه کردم، با عده ای از کسبه که شاهد ماجرا بودند مصاحبه کردم، به دلم ننشست. خبرهایی که ثبت و ضبط کرده بودم به دلم ننشست، گفتم چه خوب است که بروم خدمت مرجع عالی قدر شیعیان حضرت آیت الله بروجردی نظر ایشان را بگیرم. مرا نپذیرفتند به این دلیل که حضرت آقای بروجردی کسالت داشتند و مریض بودند، از عده ای از طلبه ها سوال کردم چه کسی می تواند من را هدایت کند، گفتند شیخ فضل الله محلاتی می تواند شما را هدایت کند و ببرد پیش آیت الله بروجردی. شیخ فضل الله محلاتی هم همین محلاتی خودمان است که بعد از انقلاب در جریان انفجار هواپیما توسط موشک صدام خبیث و در جوار 30، 40 نفر از عزیزان به شهادت رسیدند. مجله ترقی در همان تاریخ عکس شیخ فضل الله محلاتی را هم در حالی که طلبه ای شاید 19 ساله 20 ساله بود چاپ کرده است. عمامه بسیار کوچک و قشنگی دارد، ـ من این عکس را قشنگ به خاطر دارم ـ بعدا اشاره می کند که رفتم و شیخ فضل الله محلاتی را پیدا کردم و با ایشان هدف خودم را در میان گذاشتم؛ گفتم منظور من از دیدار با
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 305 آیت الله بروجردی این است که بتوانم گزارشم را و این وقایع تیراندازی و کشتاری که شده است در قم کامل کنم. آقای محلاتی رفتند خدمت آقای بروجردی که وقت بگیرند من با ایشان مصاحبه کنم بعد از نیم ساعت برگشتند و گفتند آقای بروجردی کسالت دارد، کسالت ایشان هم شدید است منظور شما را هم من با آقای بروجردی در میان گذاشتم. آقای بروجردی فرمودند که این خبرنگار را به اتفاق خودت ببر خدمت نماینده رسمی و طراز اول من حاج آقا سید روح الله خمینی. هر سخنی این حاج آقا روح الله خمینی عنوان کنند، سخن من است و با صحبت من هیچ فرقی ندارد.
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 306