ما برای اینکه رجوع کنیم از آیت الله العظمی حاج سید محسن حکیم به امام، نامه ای به آیت الله حکیم نوشتیم که آیا در رجحان رجوع از مرجعی به مرجعی دیگر، شجاعت در بیان حق و استقامت در مقابل باطل و چند ویژگی دیگر، اینها می تواند اسباب رجحان باشد؟ حضرت ایشان فرمودند: «گرچه اینها به اعلمیت مستقیما مربوط نمی شود، ولی به رجحان برای بازگشت مربوط می شود.» و حتما حضرت ایشان هم متوجه این قضیه بودند که ما می خواهیم از خود ایشان عدول کنیم. اما انصاف باید داد که مراجع عظام تقلید ما به دنبال این نیستند که وقتی استفتایی می شود، ببینند خودشان در کجا قرار دارند، راه را باز فرمودند با جوابی که مرحمت فرمودند. شاید جوابشان را هم بشود پیدا کرد در اختیار خود من نیست، زیرا ساواک وقتی به منزل و محل کار من حمله کرد، تمام این مدارک را برد. بعدا که اسناد ساواک در اختیار جمهوری اسلامی قرار گرفت در میان اسناد بود. یک تعدادی از اسناد را عده ای بردند در منازلشان بعضی از اسناد هم در مراکز اسنادمان هست که بحمد الله خوب حفظ می شود.
این استفتاء در چه تاریخی بود؟
اواخر 1341، یعنی پس از مبارزه دو ماهه روحانیت که حدودا از مهر تا آذر ماه 41 بود. حالا دقیق نمی دانم.
وقتی در فروردین 1340 آیت الله بروجردی از دنیا رفتند، عده ای به آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی مراجعه کردند و خواستند که ایشان رساله بدهند و خواستند که اجازه بدهند، از ایشان تقلید شود. فرمودند :«بی سوادها! تا حاج آقا روح الله در قم هست، سراغ هیچ کس نروید. نه سراغ من، نه سراغ هیچکس دیگر» ایشان هم در این باره تشویق های فراوانی داشتند. ایشان در اسفند 1340 به رحمت خدا رفتند، عده ای هم از ایشان تقلید را شروع کرده بودند. اما بعد از ایشان به امام رجوع کردند.
متن نامه ای را که به حضرت آیت الله حکیم مرقوم فرمودید اگر یک نسخه اش را دارید برای ما می آورید؟
عرض می کنم ندارم. چون اینها جزء چیزهایی بود که از ذخایر ما ساواک برد.
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 178 بعضی از این اسناد را بعد از انقلاب عده ای بردند پهلوی خودشان نگهداری می کنند. من رابط بین حضرت امام و مراجع تقلید هم بودم. یعنی در مورد دارالتبلیغ قم، شاید یک روز صبح تا آخر شب شش جلسه با آقای شریعتمداری و هفت جلسه با امام داشتیم. یک سری اسناد، اینها بود که متاسفانه این اسناد را بردند. من هم دنبالش نبودم که از مرکز اسناد جویا شوم و بخواهم. ولی این اسناد در مرکز اسناد هست.
امضاء کننده های این نامه را به یاد می آورید که چه کسانی بودند؟
برادران موتلفه بودند شاید شهید صادق امانی، شهید مهدی عراقی، بنده، شاید سید اسدالله لاجوردی که بعدا موتلفه را تشکیل دادند.
در روند معرفی خود باید این نکته را عرض کنم، ضمن اینکه بنده صبح و شب طلبه بودم و درس های طلبگی را در حوزه علمیه تهران، در مدرسه مروی و مدرسه رضاییه، ملارضا و مسجد امین الدوله تهران ادامه می دادم، در اثر حضور ضمنی در فعالیت های ملی شدن صنعت نفت و آهنگ گرفتن از مرحوم آیت الله کاشانی و تحت تاثیر فعالیت های فداییان اسلام و دیگر حرکت های مذهبی ـ سیاسی که در کشور بود و اختلاف و تشتتی که بین بخش های مذهبی و ملی جبهه ملی آن زمان پیش آمد و یاس از فعالیت های سیاسی علنی، در حدود سال 1334 و بعد از اعدام شهدای گرانقدر نواب صفوی و خلیل طهماسبی و یارانشان، ما به فکر این افتادیم که باید جلسه خاصی را داشته باشیم و برنامه های هیات های معمولی ما را قانع نمی کرد.
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 179